ترجیح می دهم در خانه ی کوچک دلم بمانم و گل ها را آب دهم ، چای دم کنم ، میز را بچینم و خاطره بازی کنم با نبودنت … شاید روزی تو را مهمان …
بیشتر بخوانید...قلبی شاید برای هنوز تپیدن
شاید آخرین پیامبر دروغین آخرین سطرهای یک کتاب سرنوشت را از طرف عاشقانه اش شروعی دوباره کرد که باران مرگ را فرو ریخت از چهره ی آخرین سلحشور وقتی که پرچم سرزمینی پایین کشیده می …
بیشتر بخوانید...و من اولین سیاره بودم
تو اولین آدمی بودی که در سیاره ى من قدم می گذاشت و من اولین سیاره بودم که آدمی در آن راه یافته بود… عشق اما عشق اولین معجزه بود که ما را از پا …
بیشتر بخوانید...با کودتای آغوشت
از اینجا تا بوسه هایت چند خیابان فاصله است چند کوچه تا حریر گیسوانت چند پله تا پیراهن تنت از اینجا تا تو را دیدن تا پهنای خمار چشمانت یک دل تنها یک دل راه …
بیشتر بخوانید...روسری گلدار مادربزرگ
خوب می دانم زمانی که آمدم مادر شعر می بافت و پدر موهای مادر را چه زود دیر شد مادر شاعر شد پدر دیوانه و من بی روح ترین راوی تاریخ خارهای روسری گلدار مادربزرگ …
بیشتر بخوانید...وسط یکی از همین جنگ ها
آدمی راه میرود و این عجیب نیست اما آدمی راه میرود تکههای خود را جمع میکند در لولهی اسلحه شکاری شاید بخواهد به سمت ماه شلیک کند یا وسط اقیانوس وسط یکی از همین جنگها …
بیشتر بخوانید...پیله تنهایی من!
از پیله درآمدم به ناچار ولی پروانه نشد پیله تنهایی من! مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...جایی به مقیاس یک آغوشِ تنگ
هر روز دستانم سر می خورند از نگاهت و میان این دغدغه های نیستی جهان هنوز هم بر یک مدار می چرخد و جاذبه نگاهت هر روز پریشان ترم می کند یک جایی تو را …
بیشتر بخوانید...راهی برای حجم دیوانگی ام
بانو ! تو را به عشق سوگند ، موهایت را در مسیر بادهای سرزمینم رها کن ؛ من ، خود ، راهی برای حجم دیوانگی ام ، پیدا خواهم کرد … پارمیس وَردی پناه عکاس: …
بیشتر بخوانید...دوستت دارم هایی که تیرکها سر به نیستشان کرده بودند
این را باور کن جایی از جهان رنگها به پایان خواهند رسید جایی از عطرِ تنی جا مانده به تیرکِ قبل فرمانِ مرگ خوب به خاطر بسپار صفحه ای جا مانده در هر کتاب وجود …
بیشتر بخوانید...