انگار دریا را به خانه ام بیاورند به من بسپارند که مادرش باشم قنداقش کنم و نگذارم با مرداب همسفر شود! انگار خورشید را در بغلم بگذارند که بپوشمش ، بسوزم ، لبخند بزنم و …
بیشتر بخوانید...بعدِ تو باد است حرفِ عالم و آدم به گوشم
رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با اين سخن ها گريه کردم بي تو روی شانه های جالباسی عطر تلخت مانده روی تک تک …
بیشتر بخوانید...انتظار مرا می بلعد…
تنهایی را میان خانه بغض می کنم و دلتنگی از سر و کولم بالا می رود زمان را آه می کشم و با وعده ی دیدار انتظار مرا می بلعد… مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...به گلهای پیراهنم آب بده
آدمی ست دیگر ! گاهی دلش می خواهد کسی باشد حتی از دور ، تا گلهای پیراهنش را آب بدهد ؛ آدمی ست دیگر ! گاهی دلخوش است به همین بهار ، به همین سادگیِ …
بیشتر بخوانید...حالا تو را یک جور دیگر دوست دارم
بالاخره روزی می رسد که همه ی عقاید آدم ها عوض می شود. حالا آن روز یا خیلی دیر است یا خیلی خیلی دیر است. هر چه که هست به موقع نیست. مثلا آدم ها یک روزی می فهمند …
بیشتر بخوانید...بگذار جاذبه تصمیم نگیرد
فکر می کنی بعد مرگ من و تو چه می شود؟ کسی دردش نمی گیرد مرگ فاتحانه بالای سر ما خواهد ایستاد وقتی قرار دارد فردا شب از ارتفاعی خودش را در ما پرت کند …
بیشتر بخوانید...ما به یک تلنگر نیاز داریم تا بفهمیم چقدر یکدیگر را دوست داریم!
من به یک سیاره نیاز دارم تا از تو سفر کنم، و به یک جرأت تا تمام کسانی که دوستت دارند را بُکُشم، خونشان را در شیشه های رنگی بریزم و برای همیشه از تو دور …
بیشتر بخوانید...دل فرش قرمزی ست به راهت که عاقبت…
آهوی من! دوباره به چنگ من آمدی با پای خود به سوی پلنگ من آمدی مشتی به یاوه چشم به راه تو اند و تو، از آن میانه گوش به زنگ من آمدی از چشم …
بیشتر بخوانید...خورشید را بر چشم هایم بتابان
گاهی لبخند شو بر صبح های پریشانی ام ببار امید شو خورشید را بر چشم هایم بتابان اصلا زندگی شو خودت را برایم بیاور مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...کافی ست به چشمانم زل بزنی
دست از تعبیرِ سیاهی موهایم بکش ، از کبودی واژه هایم ، قافیه نساز ، زهرِ بوسه هایم را سر نکش ، سالخوردگیِ روحم را نوازش نده ، کافی ست به چشمانم زل بزنی تا …
بیشتر بخوانید...