باورهایی که با آنها اعصاب خود را به هم میریزیم
باورهای نامعقول باورهای احمقانهای هستند که ما اغلب دربارهی آنها در موقعیتهایی خاص بایدسازی، دلیلتراشی و وحشتناکانگاری میکنیم. همهی ما به درجات مختلف این باورهای نامعقول را بهکار میبریم. شما باید این باورهای نامعقول را مشخص کنید، بدانید که چطور در موقعیتهای خاص در واکنشهایتان تأثیر میگذارند و آنها را در رابطههای خود بهکار نبرید.
باور نامعقول 1: نگرانی بیش از حد دربارهی فکری که دیگران دربارهی شما دارند. نگرانی بیش از حد، ترس شدیدی از طردشدگی بهوجود میآورد. شما با خود فکر میکنید که «آدمهای مهم زندگیام (دوستان، اقوام، همکاران، مدیران و غیره) نباید مرا طرد کنند، چون در این صورت وحشتناک خواهد بود و من نمیتوانم آن را تحمل کنم.» این باور کلی زیربنایی موجب میشود در موقعیتهای خاص یا در قبال اشخاص مهم زندگیمان بایدسازی، وحشتناکانگاری و دلیلتراشی کنیم.
باور نامعقول 2: «من نباید در امور مهم (در کار، ورزش، مدرسه، ارتباطات، رابطهی جنسی و غیره) شکست بخورم، و اگر شکست بخورم وحشتناک خواهد بود و من نمیتوانم آن را تحمل کنم.» یعنی شما از اشتباهکردن یا خرابکردن کاری خیلی نگران میشوید، اگر بر این باور باشید که شکستخوردن در هر کار مهمی خوب نیست، و در موقعیتی قرار بگیرید که امکان شکست وجود دارد، به هر قیمتی از این موقعیت اجتناب خواهید کرد، یا اگر نتوانید از آن خلاص شوید، به احتمال زیاد پیشبینیتان را که شکست خواهید خورد، عملی میکنید. بیشک شما به آن خوبی که میتوانید، فکر و عمل نخواهید کرد!
باور نامعقول 3: «آدمها و موضوعات، باید همیشه همانطور که من میخواهم باشند و اگر مطابق با خواست و میل من نباشند، هولناک و وحشتناک خواهد بود و من نمیتوانم آن را تحمل کنم!» برخی آدمها همیشه خودشان میگویند، «نمیتوانم این را تحمل کنم که او همیشه…» یا «این دیوانهام میکند که…» یا «هر وقت… اعصابم به هم میریزد و نمیتوانم آن را تحمل کنم.» این آدمها طوری با خودشان حرف میزنند که موجب ناراحتیهای بیمورد میشود. وقتی شرایط مطابق میل شما پیش نمیرود، طبیعی است که خیلی ناراحت و عصبانی شوید. هر چند برونریزی آنچه در دل دارید، بهطور موقت باعث ایجاد احساس خوب در شما میشود، کمکی به حل مشکلاتی که از بین نمیروند نمیکند. روش انتخابی این نیست که این احساسات را در دل نگه دارید، بلکه حمله به آنها و کاهشدادنشان تا سطحی است که بتوانید موقعیت را به گونهای کارآمدتر مهار کنید.
باور نامعقول 4: اگر سه رخداد اول روی دهند (اگر دوستداشتنی و مورد احترام نباشم، اگر شکست بخورم، یا اگر شرایط مطابق با میل من پیش نرود)، آن وقت همیشه کسی را بابت آن سرزنش خواهم کرد! آنها نادرست عمل کردند، درحالیکه نباید آنگونه رفتار میکردند و بابت چنین رفتار وحشتناکی، آدمهای ناجوری هستند!
باور نامعقول 5: «اگر بابت برخی حوادث قریبالوقوع یا احساسی که کسی نسبت به من دارد به شکل وسواسگونه نگران باشم، شرایط بهراستی بهتر خواهد شد.» اگر کمی فکر کنید، خواهید دید که همهی این نگرانیهای اولیه هیچ کمکی به شما نخواهد کرد تا بتوانید از عهدهی مهلت مقرر برآیید، صورتحسابها را بپردازید، شغلی بیابید یا با دیگران ارتباط بهتری برقرار کنید. با این حال ممکن است همچنان به همهی «چه میشود اگرها» و «بایدهایی» که گاهی هفتهها باعث استیصال شما میشود، متوسل شوید.
باور نامعقول 6: «برای هر مشکلی راهحلی کامل وجود دارد و من هرچه زودتر باید آنها را پیدا کنم.» اگر منتظر راهحلهایی کامل بمانید، کل سفر را از دست میدهید. گاهی دچار تردید میشویم چون هر انتخابی جنبههای منفی هم دارد: «آیا باید با او ازدواج کنم یا نه؟»، «آيا باید کارم را ترک کنم یا ادامه بدهم؟»، «آیا باید رک صحبت کنم یا نه؟»، «آيا باید این خانه را بخرم یا اجارهنشین باقی بمانم؟» پشتکار، تحمل کارهای تکمیلنشده، پیگیری پیشرفت و بهبود و تعهد به اینکه تمام تلاشتان را میکنید، روشهایی سالم هستند و به احتمال زیاد بهترین نتیجه را در پی خواهند داشت. حذف توقعات نامعقول به نفع راهحلهای کامل، به هیچ وجه تعهد شما را برای بهترینبودن یا بهکارگیری تمام توافقات، کاهش نخواهد داد.
باور نامعقول 7: «اجتناب از موقعیتها و مسئولیتهای دشوار، از روبهروشدن با آنها راحتتر است.» این باور یکی از مخربترین دلیلتراشیها است. ما میتوانیم خودمان را تا حدودی متقاعد کنیم که هیچ کاری انجام ندهیم، با این حال آن را باورکردنی جلوه دهیم! «حالا زمان مناسبی برای درخواست افزایش حقوق نیست. هیچ فایدهای ندارد.»، «او هیچوقت به من گوش نمیدهد»، «در این کار خوب نیستم، چرا تو تلفن نمیزنی؟»، «خوب شاید او بهراستی منظورش این نبود.» تا حدی دلیلتراشیها حقیقت دارند، اما آنها را بهکار میبریم تا ما را از احساس گناه دربارهی آنچه از آنها اجتناب میکنیم، محافظت کنند.
باور نامعقول 8: «اگر من هرگز بهطور جدی در هیچ موردی درگیر نشوم و دیدگاهی مستقل داشته باشم، هرگز ناراحت نخواهم شد.» این نیز دلیلتراشی است. چنین آدمهایی بیرون گود مینشینند و میگویند لنگش کن. آنها برای هر چیزی یک «لابد ـ اما» دارند و یک دلیل برای اینکه چرا در هیچ زمینهای کارایی ندارند، یا چرا نمیتوانند کمک کنند. اگر درگیر کاری شوند، ممکن است خوب عمل نکنند، از این رو جدا و منفعل باقی میمانند. بدیهی است که عدم مشارکت ذهنی به شادمانی منجر نمیشود، مسلم است که این روش امنتر است اما خیلی رضایتبخش نیست.
باور نامعقول 9: «عواملی که باعث میشوند اکنون اینگونه احساس و عمل کنم، گذشتهی من و همهی موارد وحشتناکی هستند که در دورهی کودکی، در ارتباطات گذشته یا در شغل قبلیام برایم رخ داده است.»؛ «تکفرزند بودم»، «والدینم معتاد بودند»، «دورهی نوجوانی بدی داشتم»، «همسر قبلیام با من بدرفتاری میکرد.»، «در مدرسه مورد آزار و اذیت بودم». تجربههای گذشته، اگر به آنها اجازه دهیم، در رفتار کنونیمان تأثیر میگذارند. ما نمیتوانیم صداهای حوادث گذشته را تغییر دهیم، اما میتوانیم فکر و عقیدهمان را دربارهی آنها تغییر دهیم. اگر شکست خوردهاید یا طرد شدهاید، یا با شما نامنصفانه رفتار شده است، آن را بپذیرید و تأیید کنید. به سمت جلو حرکت کنید.
باور نامعقول 10: «آدمها و موضوعات بد نباید وجود داشته باشند، اما وقتی وجود دارند، مرا بهشدت آشفته میکنند.» شما فکر میکنید که موقعیتها و اشخاص احساسات و رفتارهایتان را بهوجود میآورند. اما باید بدانید که این افکار خودتان است که در بین حوادث مختلف رخ میدهند و تا حد زیادی احساسات و رفتارتان را شکل میدهند. نکتهی مهم این است که خودتان را مسئول احساستان بدانید و در شرایط مختلف از خودتان بپرسید: «آیا میخواهم در این موقعیت اینگونه احساس و عمل کنم؟» اگر جواب «نه!» است، آن وقت میخواهید برای تغییر تفکر نامعقولتان چه اقدامی بکنید؛ تغییری که در احساسات و رفتارتان تأثیری سودمند داشته باشد.
منبع: مجله راز، شمسالدين حسينی