راز ِ قانون جذب | دکتر زندگی

راز ِ قانون جذب

یک روز چند نفر خواستند بهلول را دست بیندازند. به او گفتند: اگر از این درخت بلند بالا بروی یک درهم به تو می‌دهیم. بهلول یک درهم را گرفت و در جیبش نهاد و سپس گفت: بسیار خوب حالا بروید یک نردبان بیاورید.

گفتند: ولی ما نردبان را شرط نکرده بودیم.

بهلول گفت: ولی من نزد خودم آن را شرط کرده بودم!

در قرن بیستم نگرشی بر ذهنیت بشر حاکم شده مبنی بر این‌که هر چه را بخواهیم می‌ توانیم به آن برسیم، فقط کافی‌ است که آن را از صمیم قلب بخواهیم، تجسم کنیم و سپس این تجسم را به‌ قدر کافی تکرار کنیم  و یکی دو تا شرط دیگر که در ادامه بیشتر بررسی می‌ کنیم. به این می‌ گویند “قانون جذب”، که باب پروکتور و همکارانش در فیلم “راز  1 و 2” آن را به‌ خوبی شرح داده‌ اند.

حالا فرض کنیم که دو کارمند در یک اداره رؤیای ریاست اداره‌ شان را در سر می‌ پرورانند و هر دو نیز چنین چیزی را در چرخ اقبال خود بنویسند: “من تا آخر امسال (29 اسفند 1391) رییس اداره‌ ي خودم خواهم شد. اگر هر دو از توانایی‌ ها، استحقاق و شروط لازم برای رییس شدن برخوردار باشند و در ضمن شرایط فوق از جمله تجسم قوی، تمرین، تکرار و غیره را نیز به‌ جا بیاورند مطابق قانون جذب هر دو می‌ توانند در آن تاریخ رییس بشوند، ولی بر طبق منطق این اداره در تاریخ مذکور نمی‌ تواند بیش از  یک رییس داشته باشد پس قطعا یکی از آن‌ ها به آرزوی خویش نخواهد رسید و این با قانون جذب در تضاد و تعارض است. با این تناقض چه کنیم؟ یا باید قانون جذب را کنار بگذاریم یا منطق را، جالب اینجاست که هر دو شخص از احتمال برابر برخوردارند.

آیا برای بررسی قانون جذب برهانی قاطع وجود دارد؟

اگر تو حرفی بزنی که قابل سنجش نباشد، اگر سخنی بگویی که قابل رد کردن نباشد، اگر حدسی بزنی که قابل اثبات نباشد در چه وضعی قرار می‌ گیری؟

ـ تا چیزی اثبات نشده است به آن فرضیه می‌گوییم نه قانون.

ـ پس فعلا به “قانون  جذب” می‌ گوییم “فرضیه‌ ی جذب”. یقینا “فرضیه‌ ي جذب ِ ذهنی” زمانی جواب می‌ دهد که با قوانین دیگر کائنات در تناقض نباشد.

درست است در 29 اسفند اداره فقط یک رییس دارد ولی اشکال کار کجاست؟ چرا قانون یا فرضیه‌ ی جذب برای یکی از آن‌ ها جواب نمی‌ دهد؟

شاید معمای ما این است که شرایط لازم و کافی قانون جذب در ضمن آن بیان نشده‌ اند، اما آن‌ها چه هستند؟ ممکن است کسی بگوید اگر یکی از آن دو کارمند جواب نگرفت و رییس نشد شاید بدین علت است که یکی یا چند تا از شروط زیر را رعایت نکرده است:

مثلا تصویرسازی قوی نداشته است، به قدر کافی تلاش نکرده است، برنامه‌ریزی نکرده است، توانایی یا امکانات لازم  را نداشته است، اطلاعات او کافی نبوده، در محیط  مناسب قرار نگرفته و…

ولی هیچ‌ کدام از این‌ها پاسخ ما نیست! چرا؟ زیرا قانون جذب قانون حوزه‌ ی “ناخودآگاه”  است و این مسايل مرتبط با ضمیر “خودآگاه”.

  • پس اشکال کار را در کجا باید جستجو کرد؟
  • خودآگاه و ناخودآگاه دیگر چه هستند؟

آگاهی دو حالت دارد: خودآگاهی و ناخودآگاهی.

خودآگاه بخش مهمی از مغز انسان است که بر آن کنترل دارد و به‌ طور ارادی آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد، ناخودآگاه بخشی از مغز است که به‌ طور غیرارادی بخش‌ های مختلف وجودی آدم‌ ها را تحت کنترل قرار می‌ دهد.

فرایندهای خودآگاه در پیش چشم و آگاهی بشر قابل مشاهده هستند در حالی‌ که در ضمیر ناخودآگاه به‌ طور پنهانی و مانند کوه یخی زیر اقیانوس روح و روان انسان اتفاقات در حال رخ دادن هستند.

اگر آگاهی انسان را به یک کوه یخی شناور تشبیه کنیم قسمت اعظم آن که در زیر آب است مانند ضمیر ناخودآگاه و بخش بیرونی آن مثل ضمیر خودآگاه عمل می‌کند.

وقتی می‌خوابیم یا در حالت هیپنوتیزم قرار داریم ضمیر خودآگاه ما نیز به خواب می‌رود و سکان هدایت وجودی‌ تان را به دست ضمیر ناخودآگاه می‌ سپارد. آیا می‌ دانید که در حالت خلسه و ترانس هیپنوتیزم می‌ توانید تمام جزییات حوادثی را که فراموش کرده‌اید را به‌ طور کامل و شفاف به‌ یاد بیاورید؟ به‌ طور مثال اتفاقات جشن تولد دو سالگی‌تان را!

ـ تازه این فقط یکی از ده‌ ها جنبه‌ ی قدرت بیکران ناخودآگاه بشر است.

ـ ما اطلاعات پیرامون‌ مان را از طریق حواس پنجگانه از محیط می‌ گیریم و وارد مغز می‌ کنیم؛ آنجا پردازش و سپس ثبت و بایگانی می‌شوند.

بنابراین به‌علت محدودیت ظرفیت، ذهن دست به انتخاب و گزینش می‌ زند و فقط توجه خود را به مسایلی معطوف می‌ کند که برایش مهم هستند، یعنی آنچه ناخودآگاه تعیین می‌ کند مگر این‌که ما توجه‌ مان را به طور ارادی به چیز دیگری جلب کنیم.

پشت اسکناس پانصد تومانی چه عکسی چاپ شده است؟

خیلی عجیب است با آن‌که صدها بار پانصد تومانی دیده‌ ایم ولی هر چقدر به مغزمان فشار می‌ آوریم نمی‌ توانیم به‌ یاد بیاوریم!

بین دیدن و نگاه کردن فرق بسیاری هست، اغلب انسان‌ ها آنچه می‌ خواهند، می‌ بینند، چرا؟ چون مغز ما فیلتری دارد که فقط به چیزهای خاصی اجازه‌ ی عبور می‌ دهد.

روزی کسی از پیرمردی با ریش دراز پرسید: شما وقت خوابیدن ریش خود را زیر لحاف می‌گذارید یا روی لحاف؟! پیرمرد کمی تأمل کرد و گفت: نمی‌دانم، به‌یاد نمی‌ آورم، تا حالا بهش فکر نکرده بودم! و از آن شب پیرمرد خواب ِ خوش به چشم نداشت زیرا هنگام خواب همش می‌ گفت: “ریشم را زیر لحاف بگذارم و بخوابم یا روی لحاف!

بسیار خوب حالا که تا حدی با مفهوم ضمیر ناخودآگاه آشنا شدیم، برگردیم به تجزیه و تحلیل پارادوکس کارمندان اداره.

در سال 1965 یک مهندس برق ایرانی به نام پرفسور لطفعلی عسگرزاده، معروف به”لطفی‌ زاده” از دانشگاه برکلی نظریه‌ ای به نام “منطق فازی” را به جهان علم عرضه کرد که در چند سال اخیر زیر بنای اختراعاتی همچون لباسشویی‌ های هوشمند، دوربین‌های فیلمبرداری خود تنظیم‌ گر و سیستم‌ های خودکار در بازار بورس و ده‌ ها اختراع دیگر شده است و معتقدند که به‌ زودی کامپیوترهایی باهوش مصنوعی بالا با استفاده از منطق فازی طراحی می‌ شوند که قادرند فکر کنند، یاد بگیرند، با شما صحبت کنند و یا به حرف‌ های شما گوش فرا دهند.

فردی در حالی‌ که یک لیوان در دست داشت که مقداری آب در آن بود گفت: این لیوان پر است یا خالی؟

گفتم: هم پر است هم خالی.

ـ حالا یک لیوان دیگر بیاور و مقداری ساچمه در آن بریز، پر است یا خالی؟

ـ پر است از ساچمه.

ـ قدری شکر در آن بریز، می‌بینی که پر نبود و جای مقداری شکر را داشت، حالا چی؟ حالا پر است؟

ـ آری!

ـ باز هم نه، زیرا هنوز می‌توان مقداری آب در آن جا داد.

مفاهیمی مانند پر و خالی، سیاه و سفید، بزرگ و کوچک، شلوغ و خلوت و… مفاهیمی گنگ و مبهم هستند و سر و کار داشتن با آن‌ها نیاز به دقت بسیار بالایی دارد.

در علم سایکوسیبرنتیک وقتی ما هدفی را بر می‌ گزینیم این‌ طور نیست که یا به آن می‌ رسیم یا نمی‌ رسیم بلکه درجاتی برای آن قایل می‌ شویم. به‌ طور مثال اگر ما قصد داشته باشیم تا مهر ماه دیگر صاحب ده میلیون تومان پول شویم، اگر به نه میلیون رسیدیم نود درصد به هدفمان رسیده‌ ایم. به عبارت دیگر هدف‌ های فازی انعطاف‌ پذیر هستند. این موضوع در مورد زمان رسیدن به هدف هم صادق است.

گاهی زمان رسیدن به هدف جا به‌ جا می‌شود ولی فقط به قدری که در عمل با آن برابر است.

در منطق فازی یک قالی نُه متری با یک قالی نه متر و نه سانتی‌متری یکی است. هر چند از نظر ریاضی این‌طور نیست.

حالا که تا حدی با منطق فازی آشنا شدیم باز برگردیم سر مسئله‌ ی “کارمندان رقیب”.

هر چند هر دو کارمند نمی‌ توانند در یک زمان رییس باشند ولی در دو زمان می‌ توانند؛ شاید فردای آن روزی که کارمند “الف” رییس شد به دلیلی اخراج شود یا استعفا کند و کارمند “ب” بلافاصله به جایش انتخاب شود! فردای آن روز از نظر فازی با همان روز فرق زیادی ندارد و این نسبیت ِ دید ، موضوع مهمی است چون تفسیر ما از یک قرص نان به میزان گرسنگی‌ مان بستگی دارد و دوم این‌ که شاید کارمند “ب” رییس نشود ولی ممکن است نود درصد اختیارات را در عمل “در دست بگیرد، هر چند که کارمند الف حکم ریاست را دریافت کرده است و یا این‌ که اگر کارمند رییس نشود هشتاد درصد راه ریاست را طی کرده است و بیست درصد دیگر را نیز به‌ زودی طی کند و…

به عبارت دیگر من معتقدم ایراد واردشده به ساختار منطقی قانون جذب از حیث اعتبار ساقط است. بنابراین با کمک قانون جذب می‌توان به اهداف زیادی دست یافت.

منبع: مجله راز، دکتر حمید زمان‌پور

درباره‌ی مجله راز

مجله راز
دو هفته نامه روانشناسی راز، از انتشارات نسل نو اندیش - مدیر مسئول: بیژن علیپور - حامی وب سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *