جشن عروسی یکی از دوستان ملانصرالدین بود و ملا را نیز دعوت کرده بودند. وقتی خواست وارد شود، دید در مقابل او دري وجود دارد و اعلانی به آن چسبانده اند: «از این در عروس و داماد وارد می شوند و از درِ دیگر دعوتشدگان.» ملا از در دعوتشدگان وارد شد. در آنجا هم دو در دید و اعلانی دیگر: «از این در دعوت شدگانی وارد میشوند که هدیه آوردهاند و از درِ دیگر دعوت شدگانی داخل می شوند که هدیه نیاورده اند.» بنابراين ملا از در دوم وارد شد. ناگهان خود را در کوچه دید، همانجایی که وارد شده بود!
نکته: این داستان حکایت زندگی بسیاری از انسان هاست. خیلی ها کسانی را به زندگی شان دعوت میکنند (رابطه هایی را آغاز می کنند)، اما وقتی متوجه می شوند از آن ها چیزی عایدشان نمی شود، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنند. روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست. مناسبات و روابطی بر مبنای نوعی اندیشه ی سوداگری. عشق بر اساس ترس و ضعف محاسبه گر است. خیلی ها می خواهند در ازای آنچه به دیگران می دهند، چيزي نصيبشان شود.
«مولوی» می سراید:
بیطمع نشنیدهام از خاص و عام
من سلامی ای برادر والسلام
خیلیها اگر محبتی به همسرشان می کنند، توقع جبران دارند. اگر سلامی می کنند، می خواهند علیکی بشنوند. اگر قدمی برای همسر خود یا دیگران بر می دارند، می خواهند او را در قلب خود جای دهند.
«جبران خلیل جبران» می گوید: چه ستمگر است آن که از جیبش به تو می بخشد تا از قلب تو چیزی بگیرد!
متأسفانه دوست داشتن های خیلی از افراد در روابط زناشویی قید و شرط و تبصره دارد، حساب و کتاب دارد. روابط بر مبنای ترس، مشروط و متوقعانه است. خیلی ها اگر همسرشان را دوست دارند، به خاطر این است که میخواهند لیوان نیازشان پُر شود! اگر رابطه ای سودآور نباشد، آن را ادامه نمی دهند. عشق و دوست داشتن حقیقی محاسبه گر نیست، چرتکه نمی اندازد، سبک و سنگین نمی کند. عشق اصیل بی ریاست و بدون چشمداشت و امید پاداش و جبران. او توقع تلافی و قدردانی ندارد. می بخشد، چون بودنش چنین اقتضا می کند.
برگرفته شده از کتاب: “نیم کیلو باش ولی «عاشق» باش” ، سعید گل محمدی