دکتر زندگی خانواده، عشق، محبت، تحول

… آروين [کمی نزديک آلما می شود]: مي شه با من ديگه از غيب شدن و نبودن حرف نزنی؟ آلما: از بودن هم نمی تونم. آروين [سيگاری از جيب کتش در می آورد و مي …

یک شب آرایشگری در مکانی مقدس که مراسمی مذهبی در آن برقرار بود، تغییر مذهب داد. روز بعد که هنوز از تجربه‌ ی خود هیجان زده بود، تصمیم گرفت الهاماتش را با مشتریانش در میان …

شب چيزی نيست جز چشمان تو که مرا بی خواب می کند مریم پورقلی

چارلز دیکنر داستانی در مورد یک زندانی نوشته است که برای سال ها در یک سلول بود. بعد از تمام شدن محکومیتش آزاد شد. اما همه ی چیزهای او کارهای یک زندان را به دنیای …

اگر دیر برسم کسی نگرانم نمی شود و اگر قرار بر این باشد کسی نگرانم نشود چرا برای رسیدن عجله کنم؟! تصمیم گرفته ام پس از این برای دیر رسیدن کمی عجول تر باشم! اصلا …

لحظه ای ترکم نکن محبوب زیبا روی من حرف هایی با تو دارم ای غزل بانوی من ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻫـﯽ ﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺵ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻫﺎﯼِ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﯼ ﻣﻦ لحظه …

ما فرصت ‎ها را از دست می‎دهیم به‌ خاطر این‌که نمی‎ توانیم مسیر آن فرصت را از ابتدا تا انتها ببینیم و این باعث عدم موفقیت ما می‎شود. ما از شروع می ‎ترسیم زیرا نتیجه …

معشوقه من فصل انگورها رسیده است نزدیک تر بیا تا از شهد نگاهت تاکستان را سیراب کنم دلم برای نوشیدن یک جرعه از نگاهت یک ذره شده است نگار سپهری

از خوبان انگشت شمار زندگی مان که بگذریم. می رسیم به کسانی که بدی به خوردشان رفته است. آن ها نمی توانند خوب باشند. آن ها همیشه ما را می آزارند و ما نمی توانیم از آن …

روزی مدیر یک برنامه‌ ي تلویزیونی، گزارشگری را برای تهیه‌ ي گزارش از یک مسابقه‌ ی بزرگ ورزشی مأمور کرد. گزارشگر بدون گزارش بازگشت. مدیر: «گزارش کجاست؟» گزارشگر: «گزارشی در کار نیست. مسابقه برگزار نشد.» …