دلم شکست… کجایی که نوشخند زنی؟ به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟ دوباره وصله ای از بوسه های دلچسب ات برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟ اگر به دست تو باشد …
بیشتر بخوانید...آرام نازل می شوی
به سپیدی صبح هایت غبطه می خورم اینکه آرام ، نازل می شوی و همه تو را دچار می شوند … مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...تو را به اندازه کسانی که دوست ندارم ، دوست دارم
تو را دوست دارم ! تو را به اندازه عطر تار تارِ موهای مشکی پیچیده در خاطراتم ، به اندازه ی سکوت تلخِ واژه هایم ، به اندازه ی آرزوهای جا مانده در دستانت ، …
بیشتر بخوانید...رهگذری که عطر تو را داشت
عصر دلگیری بود. نه اتفاق هیجان انگیزی افتاد. نه خنده ای از ته دل آمد. همه اش بی حوصلگی بود. همه اش همان کتاب قانونی بود که هی بازش کردیم و هی خوانده و نخوانده آن را بستیم. همه اش …
بیشتر بخوانید...هر عکس نشانی از دوستت بداردِ مردی ست
شاید دوستت بداردِ آخرین به طعم شیرین گلابی ریخت از دهان دوربین که پروانهایی گریخته از سرفهها در مجابِ پنجره ای برای پاییدنِ نام تو سرک می کشید این که بنویسم از دریا کسی تو …
بیشتر بخوانید...تکه های دیگرم
بعضی وقتها باید ضرورتا چند تکه شوم! مثلا “چشمهایم” گوشه ای بنشینند پا روی پا بگذارند و ساعت ها خیره خیره تماشایت کنند! “دستهایم” را گوشه مبل بگذارم تا با تمام وجود صورتت را نوازش …
بیشتر بخوانید...آن جا که تو پیشِ نظر آیی، چه یقینی؟
خوش باش دل ای دل! پس از آن چله نشینی افتاده سر و کار تو با ماهِ جبینی در سیر اِلی الله به دنبال تو بودیم ای گنج روانی که عیان روی زمینی تمثیل غم …
بیشتر بخوانید...“صبح بخیر” تویی که نیستی
هر صبح تو را با خیالم دم می کِشم و با هر نفس تو را زندگی می کنم… “صبح بخیر” تویی که نیستی… مريم پورقلی
بیشتر بخوانید...در شعاع دلتنگی من…
موهایم را پریشان کردم، چشمانم را بستم، دستهایم را در آغوش کشیدم، و زمزمه کردم تو را ؛ در میان این همه نداشتنت، چه ساده تو را دارم؛ تو همین جایی، در همین حوالی، در …
بیشتر بخوانید...کنارت نفس کشیدنم کند میشود؟
می شود هر روز زمستان باشد؟ سینما که تمام شد بیرون بزنیم و من پالتویت را به هوایت تنات کنم می شود تمام شهر سینما باشد؟ تو بنشینی هی فیلم ببینی من صورت تو را …
بیشتر بخوانید...