به چه مشغول بودم اگر اینچنین دوستت نمی داشتم؟ چه رسالتی شگرف تر که از آواز گنجشک ها تا غروب حزن انگیزِ کوچ به تو فکر کنم؟! مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...دامان توست بازدم باغ های چای
نامش همین که سبز شود بر زبان من طعم تمشک تازه بگیرد دهان من در سفره ی ضیافت ما غیر بوسه نیست من میهمان اویم و او میهمان من من برکه ای زلالم و لب …
بیشتر بخوانید...دلم یک تو می خواهد
دلم یک تو می خواهد کهههههههه زل بزنی در نگاهم و عطر تو بپیچد توی نفسهایم عشق تو گیر کند لای انگشتانم … دلم یک تو می خواهد و یک بغل زندگی که مرا روبروی …
بیشتر بخوانید...خانه ی کوچکِ دلم
ترجیح می دهم در خانه ی کوچکِ دلم بمانم و گلها را آب دهم ، چای دم کنم ، میز را بچینم و خاطره بازی کنم با نبودنت … شاید روزی تو را مهمانِ فنجانی …
بیشتر بخوانید...بر مدار ترجیح بندِ بی نتیجه ی موهایت
دستانت را دستانت را آه دستانت را پياده روها موزايك هاي لق زده دستانت را من به حسرت / نفس مي دهم تهرانِ پاشيده تهرانِ پا شده به لقمه هاي تند جا مانده به دوستت …
بیشتر بخوانید...مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم که چون شببو به وقتِ صبح، من بسیار دلتنگم مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد و الّا من چو مِی با مست …
بیشتر بخوانید...آفتاب شو تویِ چشمهایم برقص…
میان صبحهایم بنشین آفتاب شو تویِ چشمهایم برقص… تو همان صبحِ اتّفاقی، دُچار باید شد به بودنت…! مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...تو سرزمین منی…
کجاست کاهن دربار؟ خواب بد دیدم که در عروسی اموات، قند ساییدم که روز تاجگذاری ام تخت و تاجم رفت که دستمایه ی اندوه شد شب عیدم چه پادشاه نگون بخت و بی کفایتی ام …
بیشتر بخوانید...هوای فاصله ابری ست
صدای باران را می شنوی! هوای فاصله ابری ست؛ قهوه ی تلخ ناباوریت را سر بکش، صندلی بی تفاوتی ات را کنار بزن، تا آغوش زرد من، تنها، یک بوسه باقی ست… پارمیس وَردی پناه
بیشتر بخوانید...حرف که می زنی بهار می شود
حرف که می زنی آفتاب از لبهایت می چکد! برف از خجالت، آب می شود! و زمستان آذوقه اش تمام می شود کوله اش را از برف پر می کند و دور می شود… حرف …
بیشتر بخوانید...