هر چه نزدیکتر به جایی میشوی که پندار دور بودنش را داری خودت را تنهاتر پیدا میکنی گهگاهی به بیگاهیهای اتفاق نیفتاده دل میبندی غافل از اینکه بستن کار عبثیست حال چه بند کفش پنجره …
بیشتر بخوانید...آرزو کردم آرزویت باشم…
آرزو کردم بهار در بِزَنَد و خانه ات همین نزدیکی ها باشد… آرزو کردم همیشه در را که باز می کنی کسی با شکوفه ها شگفت زده ات کند… در را که باز می کنی …
بیشتر بخوانید...فكر من باش، كه من فكر توام
گفتاري در توانمندسازي انسان و جامعه شادي چيزي است كه به انسان آرامش توأم باهيجان ميبخشد و همچون نيرويي بسيار قدرتمند، فرد را به سوي عملكرد و بازدهي هرچه بيشتر و مؤثرتر سوق ميدهد. شادي …
بیشتر بخوانید...ترانه ای از امواج گیسوانت
به دستانم صلیبی از چشمانت بسته ام ترانه ای از امواج گیسوانت تنم را می خواباند روحم را به خراب آبادِ دلت می بری آنجا که تو هستی، دل به سراپای قامتت اقامه می بندد …
بیشتر بخوانید...هوای فاصله ابری ست
صدای باران را می شنوی! هوای فاصله ابری ست؛ قهوه ی تلخ ناباوریت را سر بکش، صندلی بی تفاوتی ات را کنار بزن، تا آغوش زرد من، تنها، یک بوسه باقی ست… پارمیس وَردی پناه
بیشتر بخوانید...شعرهایم را آژیرها هر روز عربده میزنند
مهم کلاسِ تاریخ فلسفه بود مهمِ بعدی که راه می افتادیم در خیابان پاریسی زیر چهار راه اول دور همان میز کافه ایتالیایی که حتا نزدیک پنجره نبود همان روزهایی که نه تو بلشویک بودی …
بیشتر بخوانید...ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
با استکان قهوه عوض کن دوات را بنویس توی دفتر من چشم هات را بر روزهای مرده تقویم خط بزن وا کن تمام پنجره های حیات را خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم …
بیشتر بخوانید...نسبت من به تو…
نسبت من به تو آکواریوم است به دریا ثانیه به سال نطفه به کهنسال… نسبت من به تو مدتهاست که بلاتکلیف است… مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم
تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم آشفته ام… زیبایی ات باشد برای بعد من درد دارم، شانه ای مردانه می خواهم از گوشه ی محراب، عمری دلبری …
بیشتر بخوانید...چشمانت به تنهایی دیوان شعری ست…
پای دوست داشتنت که وسط می آید واژه هایم رنگ شعر می گیرند چشمانت به تنهایی دیوان شعری ست مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...