سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی از دل ِ من تا لب تو ، راه چندانی نبود من که شعر تازه می گفتم، تو از …
بیشتر بخوانید...حوالی ِ چشمانت
هر روزم “به خیر” می شود اگر آفتاب از حوالی چشمانت طلوع کند مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...امروز آغاز توست
ندایی بده شوری به پا کن آفتاب آمده امروز صبحی دگرست و خورشید برای تو قدح قدح نور می پاشد با چشمانت به صبح سلام کن امروز آغاز توست مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...سرزمینی وحشی
چشمانت سرزمينی ست وحشی بکر و دست نيافتنی و آنقدر زيبا که مرا در خود گم می کند مريم پورقلی
بیشتر بخوانید...چشمانِ تو
شب چيزی نيست جز چشمان تو که مرا بی خواب می کند مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...تو نباشی
لحظه ای ترکم نکن محبوب زیبا روی من حرف هایی با تو دارم ای غزل بانوی من ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻫـﯽ ﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺵ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻫﺎﯼِ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﯼ ﻣﻦ لحظه …
بیشتر بخوانید...نفسِ شب
نظام نجوم را به هم ریخته ای آسمان با چشمان تو شب را فهمید کمی چشمانت را ببند بگذار شب نفس بکشد مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...میان عصیانِ چشمهایت
حالم گرفته از این سه شنبه های مجهول این وسط هفته ها کاش نبودند … دلم پنج شنبه می خواهد که تو را از رفتن هایت کنار بکشم با هم قرار بگذاریم در خیابانی، کافه …
بیشتر بخوانید...حوالی چشم های تو
در عصرهایم پیدا شو همین امروز که من در حوالی چشم های تو خود را گم کرده ام چند ساعتی خودت را به من قرض بده بگذار تمام من روی شانه های تو دلتنگی اش …
بیشتر بخوانید...شمعدانی ها را نوازش کن!
شاید روزی از راه برسد که بدون ترس بخندی فکر کنی چشمانت را ببندی و راه بروی دور و دورتر شوی آن قدر دور که هیچ کس را نبینی شاید آن روز دیر نباشد شاید …
بیشتر بخوانید...