لحظه هایی که دستِ من دادی، از غروبش قرار می افتد آسمان هم که مثل من سرد است، از نگاهش بهار، می افتد روزها می روند و می آیند، من که بی تو نمی شوم آغاز …
بیشتر بخوانید...در ریه هایت نفس می کشم
بگذار به تو فکر کنم به آمدنت با تو آسمان را تا بی کران سردی دست هایش نفس بکشم و خیالم را برای تو به پرواز در آورم بگذار باران شوم روی گونه هایت بچکم …
بیشتر بخوانید...جای ِ تمام گیلاس ها
ای کاش تو را داشتم و به جای ِ تمام گیلاس ها از درخت ها آویزان می شدم. به جای دلقک ها می رقصیدم. شبیه به کودکان هیجان زده می شدم. چنان قوانین طبیعت را بر هم …
بیشتر بخوانید...بی نهايت محال
اينکه تو مرا دوست داشته باشي، بي نهايت محال است! درست مثل اين که صبح ها خورشيد که بيدار مي شود، من صورتش را ببوسم! و شب ها پتوي ماه را من روي تن ِ نقره ايش بياندازم! مثل …
بیشتر بخوانید...نفسِ شب
نظام نجوم را به هم ریخته ای آسمان با چشمان تو شب را فهمید کمی چشمانت را ببند بگذار شب نفس بکشد مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...زیر رگبار دوستت دارم
می خواهم به آسمان پنجه ای بیندازم برایت ماه را بچینم و آوازِ “با من بمان تا ابد” بخوانم تا زیر رگبارِ دوستت دارم هایِ من دوباره جوانه بزنی دانه الماس من نگار سپهری
بیشتر بخوانید...قصه ی ناتمام
من می ترسم ، می ترسم یک روز صدای مهیبی از آسمان بیاید. یا زمین شکاف بردارد. می ترسم یک اتفاق خارق العاده همه چیز را ببلعد. قبل ترها آنقدر ترسو نبودم ، از وقتی از همه …
بیشتر بخوانید...امروز روز مهربانی منست
امروز شاید کمی بخندم یا تبسمی کوتاه از آمدنم ، گیسوانم را به دست باد می دهم و به پیراهن تنم عطر مریم می زنم عروس گرما می شوم و آسمان را به لبخند خورشید …
بیشتر بخوانید...شمعدانی ها را نوازش کن!
شاید روزی از راه برسد که بدون ترس بخندی فکر کنی چشمانت را ببندی و راه بروی دور و دورتر شوی آن قدر دور که هیچ کس را نبینی شاید آن روز دیر نباشد شاید …
بیشتر بخوانید...زندگی رهگذر تجربه هاست
زندگی رویش یک حادثه نیست زندگی رهگذر تجربه هاست تکه ابری ست به پهنای غروب آسمانی ست به زیبایی مهر بارگاهی ست ز دریای حضور زندگانی چون گل نسترن است باید از چشمه جان آبش …
بیشتر بخوانید...