تنهایی را میان خانه بغض می کنم و دلتنگی از سر و کولم بالا می رود زمان را آه می کشم و با وعده ی دیدار انتظار مرا می بلعد… مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...بغض های میانِ دیوار
زن ها بی حوصلگی شان را می شویند و بغض شان را در میان دیوار ها پهن می کنند و با آفتاب ِ دوباره لبخند می زنند. شیما صادقی
بیشتر بخوانید...خیال داشتنت
من آنقدر برای این روزهای نداشتنت اشک ریخته ام…که حالا دیگر حتی با نوشتن هم نمی توانم وسعت دلتنگیم را فریاد بزنم. این اواخر… خیال داشتنت آنقدر پیر شده بود که عاقبت افسرده شد و مُرد. بیچاره …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت سوم
فصل سوم: چشمانم را چون كودكي كه براي نخستين بار پا به عرصة ی وجود مي نهد به آرامي گشودم، خود را ميان ملحفه هاي سفيد ِ تخت بيمارستان ديدم، دستان مادر همراه نگاه هاي …
بیشتر بخوانید...