خوب می دانم زمانی که آمدم مادر شعر می بافت و پدر موهای مادر را چه زود دیر شد مادر شاعر شد پدر دیوانه و من بی روح ترین راوی تاریخ خارهای روسری گلدار مادربزرگ …
بیشتر بخوانید...تعصب
مردی ثروتمند در میامی وارد رستوران شد. نگاهی بدین سوی و آن سوی انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه پوست)، در گوشه ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و …
بیشتر بخوانید...شاعر دیوانه
شاید روزی کسی در آغوشت شعرهای مرا برایت نجوا کند… می دانم ، آن روز خواهی گفت عجب شاعر دیوانه ای! منبع: مجموعه اشعار ستاره ، آزاده پارسا
بیشتر بخوانید...