انگار دریا را به خانه ام بیاورند به من بسپارند که مادرش باشم قنداقش کنم و نگذارم با مرداب همسفر شود! انگار خورشید را در بغلم بگذارند که بپوشمش ، بسوزم ، لبخند بزنم و …
بیشتر بخوانید...همین امشب بر من ببار
به درد بگو در انتظار چه هستی؟ همین امشب بر من ببار تنهایی هست، سکوت هست، و دلی که دزدانه حواسش، پَرتِ انتظار است… به کجای دنیا بر می خورد تو هم ببار! مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...جنگیدم و به گنج ِ تو فرمانروا شدم
آغوش تو چقدر می آید به قامتم در آن به قدر ِ پیرهن ِ خویش راحتم می پوشمت که سخت برازنده ی منی امشب به شب نشینی ِ خورشید دعوتم با خود تو را به …
بیشتر بخوانید...ستاره و ماه
درد داشت شبي که بغضهايم را ماه مي شمرد و ستاره به تو چشمک مي زد مريم پورقلی
بیشتر بخوانید...کمی نزدیک تر
… آروين [کمی نزديک آلما می شود]: مي شه با من ديگه از غيب شدن و نبودن حرف نزنی؟ آلما: از بودن هم نمی تونم. آروين [سيگاری از جيب کتش در می آورد و مي …
بیشتر بخوانید...چشمانِ تو
شب چيزی نيست جز چشمان تو که مرا بی خواب می کند مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...نفسِ شب
نظام نجوم را به هم ریخته ای آسمان با چشمان تو شب را فهمید کمی چشمانت را ببند بگذار شب نفس بکشد مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...رویای شیرین
شب ها تو را که به یاد می آورم خوابم می برد تو چه رویای شیرینی هستی کاش تمام نشوی! مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...برای به تو رسیدن
رد پایت در شب جامانده تو آن ماهی که دست هایم برای به تو رسیدن کوتاه بود مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...