انکار مکن طلعت پیشانی خود را پنهان مکن ای پیر مسلمانی خود را من از تو به ایمان تو مومن ترم ای مرد کوتاه مکن سجده ی طولانی خود را بگذار که با زلف تو …
بیشتر بخوانید...فرمانده ی کشتی خود
می گویند مرد جاهلی کشتی ای به ارث برد. با این که از دریا و دریانوردی چیزی نمی فهمید، به این فکر افتاد که فرمانده کشتی شود و روی آب های بیکرانِ اقیانوس به حرکت …
بیشتر بخوانید...غریزه و چمن
به یاد دارم پانزده یا شانزدهساله که بودم، با معلم روحم (پدرم) در میدان بهارستان تهران قدم میزدیم. در آن سالها میادین تهران به خاطر فضای سبز و فوارههایش محلی مناسب برای دقایقی استراحت و …
بیشتر بخوانید...آجر نادانی
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پرپیچ و خم، و پرفراز و نشیبی برای خود باز کرد. روز بعد، سگی که از آنجا …
بیشتر بخوانید...