روزی چسترتون، نویسنده ی مشهور و جورج برنارد شاو سوار بر کالسکه ای به شدت سرگرم بحث و گفتگو بودند. چسترتون معتقد بود کشور زمانی غنی خواهد بود که سردمدارانش با نوع دوستی رفتار کنند …
بیشتر بخوانید...ملانصرالدین و جشن عروسی
جشن عروسی یکی از دوستان ملانصرالدین بود و ملا را نیز دعوت کرده بودند. وقتی خواست وارد شود، دید در مقابل او دري وجود دارد و اعلانی به آن چسبانده اند: «از این در عروس …
بیشتر بخوانید...آنچه ندارید نمیتوانید ببخشید
درویشی نزد بخیل معروفی رفت و از او حاجتی خواست. بخیل گفت: «تو اول یک حاجت من را برآورده کن تا هر حاجتی که عرضه کنی برآورم.» درویش گفت: «بفرمای که آن حاجت چیست؟» بخیل …
بیشتر بخوانید...عشق کور
جوانی شیدای عشق دختری زیبارو، به حال و روزی پریشان دچار شده بود. دختر با همهی دلرباییاش نامهربان و سنگدل بود. جوان با اینهمه تلاش برای بهدست آوردن دل دختر، حاصلی جز بیاعتنایی نصیبش نمیشد. …
بیشتر بخوانید...