هر صبح تو را با خیالم دم می کِشم و با هر نفس تو را زندگی می کنم… “صبح بخیر” تویی که نیستی… مريم پورقلی
بیشتر بخوانید...دامان توست بازدم باغ های چای
نامش همین که سبز شود بر زبان من طعم تمشک تازه بگیرد دهان من در سفره ی ضیافت ما غیر بوسه نیست من میهمان اویم و او میهمان من من برکه ای زلالم و لب …
بیشتر بخوانید...خانه ی کوچکِ دلم
ترجیح می دهم در خانه ی کوچکِ دلم بمانم و گلها را آب دهم ، چای دم کنم ، میز را بچینم و خاطره بازی کنم با نبودنت … شاید روزی تو را مهمانِ فنجانی …
بیشتر بخوانید...هیچ خیابانی مرا به او نمی رساند
فنجانی چای می نوشم و به خود می گویم در این عصرهای تنهایی که هیچ خیابانی مرا به او نمی رساند و هیچ کوچه ی بن بستی نشان از طعم لبهایش ندارد دیگر چه سود …
بیشتر بخوانید...در ریه هایت نفس می کشم
بگذار به تو فکر کنم به آمدنت با تو آسمان را تا بی کران سردی دست هایش نفس بکشم و خیالم را برای تو به پرواز در آورم بگذار باران شوم روی گونه هایت بچکم …
بیشتر بخوانید...برای تمامی فصول آب می شویم
ما هر دو رفتیم عشق را در درست های دیگری پیدا کنیم ، که چای بنوشیم و با هیجان ِ مضحکی تظاهر به خوشبختی کنیم! تا بار دیگر مسافر ِ قطار های جداگانه ای باشیم …
بیشتر بخوانید...هيچ وقت به آمدنم شک نكن [فایل صوتی]
روزى برخواهم گشت و از پيچ و تابِ تنِ سرد همين جاده پيدا خواهم شد. من ، برگشتنم را وعده كرده بودم براى اين جاده و تمام بیراهه هايش. من با تو دوباره بر سر …
بیشتر بخوانید...جای ِ تمام گیلاس ها
ای کاش تو را داشتم و به جای ِ تمام گیلاس ها از درخت ها آویزان می شدم. به جای دلقک ها می رقصیدم. شبیه به کودکان هیجان زده می شدم. چنان قوانین طبیعت را بر هم …
بیشتر بخوانید...یک فنجان چایِ تازه دم
مادرم روی فنجان ها حساس بود که ترک نخورند… که خوب شسته شوند… من اما روی فنجان ها جور دیگری حساسم!! که تو باشی برایت چای تازه دم کنم حواست نباشد بگویی ”دوستت دارم” و …
بیشتر بخوانید...دنیای خاکستری آدم ها
دنیای خاکستری آدم ها جای خوبی ست، روزهای خوبمان بی شمارند، اما دروغ چرا؟ روزهایی هم هست که دلهایمان می گیرد، دلهایمان تنگ می شود، دلهایمان می شکند. الهی برای دل های شکسته مان بمیرم. آدم ها یک روز صبح …
بیشتر بخوانید...