با رویاهایت زندگی کن | دکتر زندگی

با رویاهایت زندگی کن

روزی روزگاری دو برادر در کنار هم زندگی می کردند. خانه آنها در طبقه هشتادم یک برج مسکونی قرار داشت. روزی وقتی به خانه برمی گشتند در کمال ناامیدی متوجه شدند که آسانسورهای برج ِ محل زندگیشان از کار افتاده اند و ناچارند از پله ها بالا بروند تا به طبقه هشتادم برسند. بعد از رسیدن به طبقه بیستم که هر دو به شدت خسته شده و به نفس زدن افتاده بودند تصمیم گرفتند که کیف های خود را همانجا رها کنند تا بارشان سبک شود و روز بعد آنها را بردارند.در نتیجه کیف هایشان را در همان طبقه رها کردند و از پله ها بالا رفتند. وقتی به طبقه چهلم رسیدند برادر کوچک شروع به غر زدن کرد و دعوای شان شد. در حالیکه با هم دعوا و مشاجره می کردند از پلکان بالا می رفتند تا اینکه به طبقه شصتم رسیدند. وقتی متوجه شدند که فقط بیست طبقه دیگر تا خانه شان باقی مانده است، دست از دعوا و مشاجره کشیدند و در آرامش به راه خود ادامه دادند. سرانجام به طبقه هشتادم رسیدند. آنها منتظر بودند تا دیگری در را باز کند، اما یادشان آمد که دسته کلید را در داخل کیفی که طبقه بیستم رها کرده بودند جا گذاشته اند!

نکته: این داستان ِ زندگی ما آدمهاست. بسیاری از ما در جوانی مطابق توقعات و انتظارات والدین، آموزگاران و دوستان خود زندگی می کنیم. به ندرت فرصتی برای انجام کارهایی پیدا می کنیم که واقعا دوست داریم و تا سن بیست سالگی آنچنان تحت فشار و استرس قرار داریم که خسته می شویم و تصمیم به رها کردن این بار سنگین می گیریم. بعد از رهایی از فشار و استرس به نحوی خود انگیخته مشغول تلاش می شویم و آرزوهایی بلند پروازانه و جاه طلبانه برای خود در سر می پرورانیم.

کمی خدا را نفس بکش

وقتی به سن چهل سالگی می رسیم امیدها و آرزوهای خود را کم کم از دست می دهیم، دچار احساس نارضایتی می شویم و شِکوه، شکایت و انتقاد را آغاز می کنیم. طوری با درماندگی به زندگی خود ادامه می دهیم که هرگز احساس رضایت و خرسندی را تجربه نمی کنیم. وقتی به سن شصت سالگی می رسیم تازه متوجه می شویم که فرصتی برای شکایت باقی نمانده و در آرامش و سکوت به راه زندگی خود ادامه می دهیم.

تصور می کنیم که چیزی برای ناامید کردنمان نمانده است. اما ناگهان متوجه می شویم نمی توانیم به آرامش برسیم، به دلیل آرزویی که شصت سال قبل به حال خود رهایش کرده ایم.

پس همین حالا طوری به دنبال رویاها و آرزوهای خود بروید که عمری را در حسرت و پشیمانی سپری نکنید.

سعید گل محمدی

 

درباره‌ی سعید گل محمدی

سعید گل محمدی
- نویسنده، مترجم و مدرس در حوزه‌ی مهارت‌های زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *