یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل میخورم …
بیشتر بخوانید...قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید از استاد شهریار
با اجازه غزلی تازه فدایت کردمبر سر سجده نه در شعر دعایت كردم با اجازه از همه دست كشیدم امشبو تو را از وسط جمع سَوایت كردم با اجازه از تو و چشم و لبت …
بیشتر بخوانید...