انگار دریا را به خانه ام بیاورند به من بسپارند که مادرش باشم قنداقش کنم و نگذارم با مرداب همسفر شود! انگار خورشید را در بغلم بگذارند که بپوشمش ، بسوزم ، لبخند بزنم و …
بیشتر بخوانید...آرزو کردم آرزویت باشم…
آرزو کردم بهار در بِزَنَد و خانه ات همین نزدیکی ها باشد… آرزو کردم همیشه در را که باز می کنی کسی با شکوفه ها شگفت زده ات کند… در را که باز می کنی …
بیشتر بخوانید...