مدير شرکتي روي نيمکتي در پارک نشسته بود و سرش را بين دستانش گرفته بود و به اين فکر مي کرد که آيا مي تواند شرکتش را از ورشکستگي نجات دهد يا نه. بدهي شرکت …
بیشتر بخوانید...سال های کودکی
یاد کودکی هایمان بخیر ، کفش های سفید کوچک مان را به پا می کردیم لباس های عروسکی مان را می پوشیدیم ، موهایمان را می بافتیم و بخاطر ظاهر عروسکی مان ، عروسکانه می رقصیدیم. آنقدر به چیزهای …
بیشتر بخوانید...