روزی عارف بزرگ « خواجه عبدالله انصاری» به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر می کرد. مرید به رسم ادب، پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت: …
بیشتر بخوانید...چیزی به اسم آگاهی
سالها پیش شهری بود که در آن همه ی مردم شاد بودند. ساکنان شهر هر کاری می خواستند، انجام می دادند و به خوبی با هم کنار می آمدند. فقط شهردار شهر غمگین بود، چون …
بیشتر بخوانید...