به ساعتت نگاه نمی کنی و نمی دانی ضربان نبض این دقایق چه کند می گذرد. و من ایستاده در میان گندمزارهای طلایی، ضربانِ نبض هایی را می شمارم که از بدکرداری روزگار سخن می …
بیشتر بخوانید...ناگهان چقدر زود ، دیر میشود!
حرفهای ما هنوز ناتمام… تا نگاه میکنی: وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر میشود آی… اِی دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر …
بیشتر بخوانید...