میلیاردر ایرانیالاصل که تا ۳۲ سالگی یک کارتنخواب معتاد به هروئین بود و ۹ بار تا یک قدمی مرگ رفته بود، امروز یکی از برندهای معروف آبمیوه در ایالات متحده را اداره میکند.
خلیل رفعتی، مردی سقوط کرده از لبه پرتگاه زوال، به یکباره اعتیاد به هروئین را ترک و زندگی متفاوتی را آغاز میکند. او حالا با لبخندِ دوباره به زندگی، به یکی از افراد بسیار موفق و ثروتمند فعال در صنعت نوشیدنی و آبمیوه های ارگانیک در آمریکا تبدیل شده است. شرکت زنجیره ای او در حال حاضر یکی از معتبرترین برندهای صنایع غذایی آمریکاست.
خلیل رفعتی، نه برای بار نخست که وقتی برای نهمینبار در آستانه مرگ قرار گرفت، تصمیم گرفت اعتیاد سنگین خود را به هروئین ترک کند و با نگاهی تازه به دنیا، زندگی کاملا جدیدی برای خود بسازد. حالا، او یک مرد بسیار موفق است.
خلیل معتادی خیابانی بود که شبها را روی سنگفرشهای سرد و زُمخت خیابانهای لسآنجلس به صبح میرساند. آخرین باری که تنها یک نفس با مرگ فاصله داشت، شوک الکتریکی تیم پزشکی بود که او را به زندگی بازگرداند؛ و این بار تصمیم گرفت که برای همیشه تغییر کند. این اتفاق در سال ۲۰۰۳ رخ داد، وقتی که او ۳۳ ساله بود. او به هیچ ماده مخدری نه نمیگفت. علاوه بر هروئین به کوکائین هم اعتیاد داشت و اواخر وزنش به ۵۰ کیلو هم نمیرسید. پوستی بود بر استخوان، که همین پوست نیز پُر از زخم بود و قیافه ای شبیه مرده ها داشت.
خلیل به خبرنگار بیبیسی میگوید: «آن قدر برای جرایم مربوط به مواد مخدر دستگیر شدم که تعدادش را به خاطر نمی آورم. من کاملا نابود شده بودم… همیشه آن قدر درد داشتم که نمیتوانستم بخوابم. زندگی من با درد عجین شده بود.»
او چندین بار تلاش کرده بود تا از اعتیاد نجات پیدا کند، اما هر بار شکست خورده بود. در آخرین اوردوز، چیزی درونش تکان خورده بود که او را به سمت بلند شدن هدایت کرد. نور امید در قلبش روشن شده بود. در نتیجه در مرکز بازپروری بستری شد و چهار ماه تحت درمان بود. از آن روز تا به امروز، خلیل کاملا پاک است و هرگز به سمت موادمخدر برنگشته است.
حالا خلیل در زندگی سالمی غوطهور است. او به دنبال بازسازی زندگی اش رفت و به یکی از افراد موفق در صنایع غذایی و صنعت تولید آبمیوه های سالم و ارگانیک آمریکا تبدیل شد. مرد میلیونری که فعل خواستن را عملی کرد. درآمد سالانه شرکت او بیش از ۶ میلیون دلار است. شرکت او در حال گسترش است و قرار است نمایندگیهایی را در ۱۶ ایالت آمریکا و حتی کشور ژاپن باز کند.خلیل حالا ۴۶ ساله است و با جت اختصاصیاش به نقاط مختلف جهان سفر میکند و از سالم زندگی کردن لذت میبرد. او عاشق سفر است. داستان زندگی خلیل، میتواند فیلمنامه خوبی برای ساخت یک فیلم سینمایی تأثیرگذار باشد.
او در اوهایو متولد شده است. خلیل دانشآموزی مشکل ساز بود که هیچ گاه نتوانست مدرسه را تمام کند و مدرک دیپلمش را بگیرد. او بارها به جرم ایجاد اختلال، خرابکاری و دزدی از مغازه های مختلف دستگیر شد، اما هر بار بدتر و بدتر میشد. در سال ۱۹۹۲، او پسری ۲۱ ساله بود که با آرزوی تبدیل شدن به ستاره سینمایی راهی شهر لس آنجلس شد. او نتواست در حرفه بازیگری به موفقیتی دست پیدا کند و همه تلاش هایش با شکست رو به رو شد. اما توانست با شستن ماشین های آدمهای مشهوری چون الیزابت تیلور، زندگی خوبی برای خودش دست و پا کند.
با این حال، این پسر خیلی زود به ورطه مواد مخدر افتاد و کنترل زندگی از دستش خارج شد. پس از مدتی، این جوان سرحال به کارتن خوابی تبدیل شد که شب ها را کنار آشغال ها سپری میکرد و برای در آوردن خرج موادش به فروش و حمل و نقل آنها روی آورد. سیاهچاله اعتیاد در حال بلعیدن او بود. اما آن روز که مرگ برای نهمین بار سراغش آمد، خلیل تصمیمی واقعی گرفت تا از اعتیاد رها شود. او تصمیم گرفت پوستاندازی کند و دوباره متولد شود. او تصمیم گرفت خلیلی بشود که دوست دارد. او تصمیم گرفت این بار که خودش را در آینه دید، لبخند رضایت بر لبهایش باشد. پس راهی مرکز بازپروری شد. پس از گذراندن دوره درمان، شروع به انجام کارهای مختلف کرد. از باغبانی و ماشین شستن گرفته تا بردن سگها به پیاده روی. علاوه بر این، او در دو مرکز بازپروری معتادان کار میکرد و به افرادی مثل خودش کمک میکرد تا غول اعتیاد را شکست بدهند و دوباره زندگی کنند.
«وقتی تازه اعتیاد را ترک کرده بودم، بدنم نیازش را حس میکرد و دلش تنگ شده بود. برای نجات جسم و جان، چندین ماه زمان نیاز است. باید علاوه بر تقویت جسم، روح نیز تقویت شود تا دوباره به دام اعتیاد نیفتد. اما من معتقدم اگر کسی واقعا بخواهد تغییر کند و مصمم باشد حتما موفق میشود و اصلا کار سخت و پیچیده ای نیست. ما فقط دوست داریم شرایط را پیچیده کنیم و نتیجه این پیچیدگی، چیزی جز شکست نیست. من معتقدم خواستن، توانستن است. پس برای رسیدن به هدف هایتان از اعماق قلبتان تغییر را بخواهید تا نتیجهاش را ببینید.» او در ادامه به خبرنگار بیبیسی میگوید: «من توانستم کمی از پولم را پسانداز کنم. سخت کار میکردم. هفته ای هفت روز و روزی شانزده ساعت کار می کردم.»
پس از ملاقات با یکی از دوستانش، ایده تهیه آبمیوه و آب سبزیجات ارگانیک به ذهن اش خطور کرد. ایده ای که حسابی به آن فکر کرد تا آن را اجرایی کند.
خلیل به خبرنگار ما گفت: «دوستم اهل ورزش بود و به من درباره ویتامینها، غذاهای ارگانیک و خوراکیهای سالم گفت. در آن زمان، هر کسی به من راه حلی برای بهتر شدن زندگی می داد، با روی باز به استقبالش میرفتم.» در سال ۲۰۰۷، خلیل مرکز بازپروری خودش را باز کرد و افراد با هزینه ماهانه ۱۰هزار دلار می توانستند در آنجا تحت درمان قرار بگیرند. او در آنجا آبمیوه های دست ساز مخصوص خودش را به معتادان تحت درمان می داد، آبمیوه هایی که با انواع مختلف میوه و ویتامین های مختلف آماده می شد و بسیار مقوی و مغذی بودند. شهرت این آبمیوه ها آن قدر زیاد شد که مردم برای خرید به او سفارش می دادند. خلیل وقتی مطمئن شد که می تواند کسب و کار خصوصی خود را در زمینه آبمیوه راه اندازی کند، همراه بهترین دوستش شرکت سانلایف ارگانیک را تأسیس کرد. او این کسب و کار را با پسانداز شخصی اش راه اندازی کرد. اما از چیزی می ترسید و آن پول در نیاوردن نبود. «می ترسیدم شکست بخورم. می ترسیدم این شکست باعث شود دوباره ناامید شوم. می ترسیدم دوباره سراغ مواد مخدر بروم.» اما او آن قدر در کارش موفق شد که شرکت در سال اول به یک میلیون دلار درآمد رسید و این واقعا شگفتانگیز بود.
امروز شرکت او بالغ بر دویست کارمند دارد که علاوه بر آبمیوه های ارگانیک، لباس و خوراکی های مختلف هم می فروشد.
راب نازارا، یکی از تحلیلگران بانک دویچه در نیویورک، به خبرنگار بیبیسی می گوید:
مهم نیست که پیشینه شخصی چه باشد. اینکه قبلا خلافکار بوده یا اصلا تحصیلاتی ندارد. موفقیت یک کارآفرین بسته به تلاش، هوش، پشتکار و صبر او دارد. داستان خلیل رفعتی، قدرت شخصیتی او را نشان میدهد. او واقعا شگفتانگیز است.
خلیل رفعتی، این کارآفرین موفق ایرانی، داستان زندگی اش را در کتابی با نام «من مُردن را فراموش کردم» در سال ۲۰۱۵ به چاپ رساند تا داستان زندگی اش الهام بخش آدم هایی شود که از زندگی ناامید هستند. «من معتقدم مردم دوست دارند زندگی آدمهایی را که شکست خورده اند، اما امیدشان را از دست نداده اند بشوند. زندگی آدم هایی که جز سیاهی چیزی نداشتند، اما نور امید در قلبشان زنده بود. امروز آدمهای زیادی در جهان آسیب می بینند و زندگی شان نابود می شود.
هر روز از این داستانهای غمگین می خوانیم، اما داستان بذرهایی که با تلاش از زیر خاک سر بر می آورند و رشد می کنند هم شنیدنی است.» او گاهی اوقات به سایت هایی مثل آمازون که کتابش را می فروشند سر می زند و نظرات مردم را می خواند. «وقتی نظرات مردم و امید دادن هایشان و تحت تأثیر قرار گرفتن هایشان را می خوانم، اشک در چشمهایم حلقه می زند و می فهمم مسیر درستی را انتخاب کرده ام.»
منبع: روزنامه ایران