در دوره ی نامزدی، يكي از كارهای ضروری، شناخت شخصيت طرف مقابل است. البته نبايد تصور كنيم دو نفري كه می خواهند با هم ازدواج كنند بايد دارای یک نوع شخصيت باشند. گاهی دو شخصيت متفاوت مكمل هم محسوب می شوند، در كنار هم بهتر رشد می كنند و به موفقيتها و لذتهای بيشتری می رسند. اما گاهی هم اين تفاوتها نه تنها سازنده نيست، بلكه فرساينده است. دو نفری كه با هم لجبازی می كنند و هر چه می ريسَند پنبه میشود، هيچ وقت در كنار هم به رشد و آرامش دست نخواهند يافت. به همين دليل آگاهی از شخصيت طرف مقابل بسيار مهم است. مزيتش اين است كه آگاهانه وارد فضايی متفاوت میشويم و با آموختن چگونگی رفتار با تيپ مخالف، طرز برخورد با شريک زندگی مان را ياد می گيريم.
لابد شنيده ايد كه بعضيها بعد از سالها زندگي به اين نتيجه ميرسند كه با هم جور نيستند و با هم همخواني ندارند و تحملشان تمام ميشود و ميخواهند جدا شوند. چرا از اول متوجه نشويم كه به هم نميخوريم و بعد از سالها رنج بينتيجه به اين حقيقت برسيم؟!
هميشه پيشگيري بهتر از درمان است.
پس برويم به سراغ اصل مطلب، يعني فنون شخصيتشناسي.
البته كاربرد اين فنون فقط به قبل از ازدواج منحصر نيست. همچنين تنها كاربردش شناسايي شخصيت كسي كه ميخواهيم با او ازدواج كنيم هم نيست. بلكه بهتر است شخصيت هر كسي را كه با او زندگي يا كار ميكنيم، بشناسيم تا ارتباطمان بهتر، مفيدتر و لذتبخشتر باشد. پس لازم است اين روشها را بلد باشيم تا شاد و پربار و عميق زندگي كنيم. وقتي شخصيت مردم را بشناسيم، از خيلي از كارهايشان رنج نميبريم، چون دليلش را ميدانيم. وقتي شخصيت خود را بشناسي، بهتر ميتواني با خودت كنار بيايي و از توانمنديهايت استفاده ي بهتري بكني. اين مسأله ي پيش پا افتاده اي نيست. به اعتقاد من، ما بايد هر مهارتي را كه زندگيمان را شيرينتر و پربارتر ميسازد و ارتباط ما را با خودمان و ديگران زيباتر و جذابتر، لذتبخشتر ميكند، ياد بگيريم. نظر شما چيست؟
تيپ شخصيتي آدمها بر چهار محور اصلي استوار است و از درهمآميختن اين محورها شانزده تيپ متفاوت به وجود ميآيد كه شما بيترديد در يكي از اين دستهها قرار ميگيريد. هر محور دو قطب دارد كه در مقابل هم قرار دارند. پس هر محور با دو قطبش مشخص ميشود:
1- آدمها يا درونگرا هستند يا برونگرا.
2- يا شمّي هستند يا حسي.
3- يا داوري كننده هستند يا ملاحظه كننده.
4- يا متفكر هستند يا عاطفي (احساسي).
خوب، حالا ببينم ويژگيهاي هر يك از اين آدمها چيست.
محور اول، يعني محور برون گرا ـ درون گرا:
برون گراها | درون گراها |
1- شور و اشتياق فراواني دارند | 1- رفتارشان آرام است |
2- بيشتر صحبت مي كنند | 2- كمتر صحبت مي كنند |
3- خودنمايي مي كنند | 3- كمتر خودنمايي مي كنند |
4- بدون فكر حرف مي زنند | 4- اول فكر مي كنند و بعد حرف مي زنند |
5- حواسشان بيشتر پرت مي شود | 5- تمركز بيشتري دارند |
6- سريع تر و بلندتر حرف مي زنند | 6- آرام تر و كوتاه تر حرف مي زنند |
7- موضوعات را به سرعت تغيير مي دهند | 7- بر موضوع متمركز مي مانند |
8- به معاشرت علاقه مندند | 8- به خلوت كردن با خود علاقه مندند |
9- در صحنه پردازي مهارت دارند | 9- گوشه گيرند |
10- اول عمل مي كنند، بعد فكر | 10- محتاطند |
11- حرف ديگران را قطع مي كنند و جمله ي آن ها را تمام مي كنند | 11- بدون مقدمه حرف مي زنند |
تاكنون چند بار هر كدام از اين ويژگيها را در ديگران محكوم كردهايد؟ بهعنوان مثال: «چرا حرف نمي زني؟ حوصله ام سر رفت»؛ «چرا اينقدر پرحرفي مي كني؟ سرم درد گرفت»؛ «تو مثل جغدي. مدام مي خواهي يك گوشه كز كني، از آدم به دوري»؛ «بچه، حواست را جمع كن، چقدر بي دقتي. ببين خواهرت چقدر متين و آرام مينشيند. تو هميشه ميخواهي خودنمايي كني»؛ «تو هميشه همين طوري. بي گدار به آب مي زني، كمي محتاط باش. اول فكر كن، بعد حرف بزن.»
اين جمله ها به گوشتان آشناست، نه؟ شما از اين غافليد كه اين ويژگيها جزو شخصيت طرف مقابل است. البته منظورم اين نيست كه اين صفات قابل تعديل نيست يا بي چون و چرا بايد آنها را پذيرفت، بلكه منظورم اين است كه نبايد كسي را بابت داشتن اين صفات سرزنش كرد.
حالا بپردازيم به محور دوم، يعني محور شمّي ـ حسي:
حسي ها | شمي ها |
1- حرف هايشان روشن و واضح است | 1- حرف هايشان پيجيده و غيرروشن است |
2- فكرهايشان منظم و رديفشده است | 2- فكرهايشان فرّار است |
3- به واقعيتها و مثال هاي حقيقي توجه دارند | 3- از استعاره و قياس استفاده مي كنند |
4- از زبان به عنوان يك وسيله استفاده مي كنند | 4- از زبان براي ابراز وجود استفاده ميكنند |
5- از شرايط جسماني خودشان خبر دارند | 5- به ذهن خودشان توجه دارند |
6- به مشاغل و فني علاقه دارند | 6- به مشاغل خلاق گرايش دارند، مثل هنر و پژوهش |
7- به اخذ مدارك تحصيلي كم توجهند | 7- به اخذ مدارك تحصيلي علاقه دارند |
8- به كتابهاي غيرداستاني علاقه دارند | 8- به رمان علاقه دارند |
9- صريح و مستقيم حرف مي زنند | 9- مطالب را بازگويي و تكرار مي كنند |
10- به جزييات و واقعيت ها توجه دارند | 10- به مسايل كلي و تصاوير بزرگ علاقه دارند |
11- به حرف ديگران گوش مي دهند | 11- جمله هاي ديگران را تمام مي كنند |
حالا ببينيد چقدر بعضي پدرها و مادرها به بچه شان ميگويند به دنبال هنر نرود و بايد در رشته اي علمي يا فني تحصيل كند چون: «توي هنر نان نيست»! يا چقدر به بعضي ها گفته ايم: «واضح حرف بزن. من نميفهمم تو چه ميگويي.» يا ديگران را نصيحت ميكنيم كه: «بابا اين مدركت را بگير، بعد هر كاري دلت خواست بكن.» يا: «اينهمه بدو بدو كردي، يك مدرك درست و حسابي هم نگرفتي.» يا: «چقدر فضول و كنجكاوي، كاري به كار ديگران نداشته باش. به ذهنت نظم بده تا اين قدر فراموشكار نباشي.»
تمام اين توصيه ها منطقي به نظر ميرسد، اما با شخصيت اين افراد همخوان نيست. اگر ميخواهيم فردي بهتر شود، تنها راه همان كمك كردنِ ماهرانه به اوست تا صفاتش را تعديل كند و اگر مقاومت نشان داد و ما هم نتوانستيم تغييرش بدهيم، بهتر است واقعيت را قبول كنيم و اجازه ندهيم اين مسأله باعث تشنج شود. واكنش مناسب مهمترين اقدام است.
حالا محور سوم، يعني محور فكري ـ احساسي:
فكري ها | احساسي ها |
1- خونسرد هستند و از ديگران فاصله مي گيرند | 1- گرم و دوستانه برخورد مي كنند |
2- به ندرت اسم افراد را به زبان مي آورند | 2- اغلب ديگران را به اسم صدا مي زنند |
3- ممكن است بياحساس به نظر برسند | 3- به احساسات ديگران توجه دارند |
4- به كار راهبردي اهميت مي دهند | 4- در برنامه هاي اجتماعي شركت مي كنند |
5- بيشتر مرد هستند | 5- بيشتر زن هستند |
6- اغلب حسابگرانه رفتار مي كنند | 6- اغلب آرام و سياستمدارانه رفتار مي كنند |
7- ممكن است بحث و مجادله كنند | 7- از مشاجره و اختلاف پرهيز دارند |
8- پوست كلفتتر هستند | 8- احساساتي و هيجان زده هستند |
9- بي واسطه به اصل مطلب مي پردازند | 9- مقدمه چيني مي كنند |
10- به ندرت مي پرسند آيا زمان مناسب است يا نه | 10- از مناسب بودن زمان صحبت مي كنند |
11- به حقايق توجه دارند | 11- به احساسات ديگران توجه دارند |
12- به ندرت تعريف و تحسين مي كنند | 12- زياد تعريف و تحسين مي كنند |
13- به طور معمول قاطع هستند | 13- به احتمال قوي فاقد قاطعيت هستند |
14- از زبان غيرشخصي استفاده مي كنند، يعني زبانشان ويژگي هاي فردي ندارد | 14- از كلمات ارزشي زياد استفاده مي كنند |
ميبينيد كه قاطعيت از ويژگيهاي آدم فكري است و ترديد و احتياط از ويژگيهاي آدم احساسي. رسمي بودن از ويژگيهاي افراد فكري است و صميميتربودن و تعريف و تمجيد كردن، از ويژگيهاي احساسي هاست. اگر دقت كرده باشيد، ميبينيد كه بارها ديگران را بابت داشتن يك يا چند تا از اين ويژگيها سرزنش كرديد و دعوا و مرافعه راه انداخته ايد. حالا بايد ببينيد با اين ويژگيها چه ميشود كرد. چطور ميشود با آنها كنار آمد و چطور ميشود به طرف كمك كرد به تعادل برسد.
حالا نوبت محور چهارم، يعني محور داوري كننده ـ ملاحظهكننده است:
داوري كننده ها | ملاحظه كننده ها |
1- رسمي و تعارفي هستند | 1- خودماني هستند |
2- جدي ترند | 2- شوخ تر هستند |
3- دوست دارند زمام امور را در دست بگيرند | 3- سازگارترند |
4- سريع تصميم ميگيرند | 4- ممكن است تصميمات خود را به تأخير بيندازند |
5- قاطعيت دارند | 5- قاطعيت كمتري دارند |
6- در حال عجله و شتاب هستند | 6- شتاب و عجله ندارند |
7- لباسهاي مرتب مي پوشند | 7- لباسهايشان اغلب مرتب نيست |
8- آراسته و مرتب هستند و هميشه موهايشان را شانه مي زنند | 8- براي راحتي لباس ميپوشند |
9- داخل خودروشان مرتب است | 9- اتومبيلشان شلوغ و به هم ريخته است |
10- هدف گذاري مي كنند و براي تحقق آن مي كوشند | 10- ممكن است هدف هايشان را تغيير دهند |
11- مي خواهند هر چه زودتر كارشان را تمام كنند | 11- ترجيح مي دهند كاري را شروع كنند |
12. دوستدار قوانين و مقررات و چارچوب ها هستند | 12- معتقدند قاعده و مقررات و اسلوب ها محدود كننده اند |
13- اغلب سازمان يافته هستند | 13- اغلب سازمان يافته نيستند |
14- فهرست تهيه مي كنند | 14- فهرست تهيه نمي كنند |
15- محل كار و زندگي شان تميز و مرتب است | 15- محل كار و زندگيشان نامرتب است |
16- سريع تر راه مي روند | 16- آهسته تر قدم برمي دارند |
17- لباس هاي تا حدودي تنگ مي پوشند | 17- لباسهاي گشاد مي پوشند |
18- مشاغلي را انتخاب ميكنند كه به آنها امكان انتخاب ميدهد، مثل مدير، مدير مدرسه، پليس، كارمند، كارمند بانك، مشاور، مهندس، دندانساز، حسابدار، قاضي، آموزگار، پزشك، وكيل | 18.- مشاغل خلاقانه را انتخاب مي كنند، مثل: روزنامهنگار، نويسنده، هنرمند، بازيگر، نجار، روانشناس و مشاور |
حالا گمان ميكنم خودتان ميتوانيد حدس بزنيد كه تا حالا چه كساني را بابت ويژگيهاي اين جدولها محكوم كرده و دعوا و مرافعه راه انداخته ايد، يا چه كساني شما را بابت داشتن اين صفات سرزنش كرده اند و باعث آزار شما شده اند. به عنوان مثال: «چرا اتاقت نامرتب است؟»؛ «چرا به قواعد و مقررات عمل نمي كني؟»؛ «چرا آنقدر يواش راه مي روي؟ تند بيا ديگر!»؛ «تو منطقي نيستي، اين كارها چيست كه انجام مي دهي؟»؛ «بابا دست از سر اين پيراهن گل و گشاد بردار! آدم حالش از ريختت به هم ميخورد!»
|
باز هم منظور اين نيست كه بايد همه را همانطور كه هستند بپذيريم و ديگران هم موظفند ما را همينطور كه هستيم قبول كنند، بلكه منظور اين است كه با شناخت شخصيت افراد و پذيرفتن واقعيت، به جاي سرزنش كردن و دلخور شدن و اذيت شدن و اذيت كردن، ميشود دنبال راهحل بود و به كمك كتاب هاي روانشناسيِ خوديار يا مشاوران آگاه، به اين روشها و راهحلها اِشراف پيدا كرد و به خود و ديگران كمك كرد که هر صفت، از حد افراط به حد اعتدال برسد. اما نكته ي مهمي كه با خواندن اين چهار جدول ممكن است به ذهن شما برسد اين است كه ميبينيد ويژگيهاي شما در حد وسط است؛ يعني بعضي از صفات درونگراها را داريد و بعضي از صفات برونگراها را. بنابراين به اين نتيجه برسيد كه جدول دقيق نيست. اما نه، اينطور نيست. اين جدولها نشاندهنده ي آدمهايي است كه بهطور كامل جزو اين گروه قرار ميگيرند، يعني به طور كامل درون گرا يا برون گرا هستند. اما واقعيت اين است كه بين اين دو قطب، طيفي قرار دارد كه اغلب آدمها در آن قرار دارند. بگذاريد شكل اين طيف را بهصورت ساده برايتان رسم كنم.
برون گرا درون گرا
اگر ويژگيهاي بيشتر به برونگراها شبيه باشد، جاي شما بين نقطهي B و A قرار دارد و بسته بهشدت برون گرا بودن، شما از نقطه ي B به نقطهي A نزديكتر ميشويد. ولي اگر ويژگيهايتان بيشتر به درونگراها شبيه باشد، بين نقطهي C و B قرار داريد و بسته بهشدت درونگرا بودنتان، به نقطهي C نزديك تر ميشويد. كسي كه نيمي از صفات درونگراها و نيمي از صفات برونگراها را دارد، در نقطهي B قرار دارد. اين افرادِ ميانه حال اغلب با عده ي بيشتري سازگاري دارند، چون نه خيلي با درونگراها فاصله دارند و نه خيلي با برونگراها. درست به همين دليل ويژگيها مشترك (حدود پنجاه ـ پنجاه) هم ميتوانند درونگراها را تحمل كنند و هم برونگراها را. البته نميتوانيم بگوييم اينها بهترين شخصيت را دارند. همه ي شخصيت ها در جاي خود كارآيي لازم را دارند و بهترين شخصيت، آن است كه هر فرد با تعليم دادن به خودش به دست ميآورد، يعني شخصيتي كه مهارت مهار ويژگيهاي خود را به دست ميآورد و قدرت متعادلكردن ويژگيهاي ديگران را هم دارد. مي توانيم بگوييم اين يك اصل است كه آدم پرورش يافته و خود شكوفا از آدم بدوي و آموزش نديده، كاملتر و بهتر است.
از درهمآميختن اين چهار محورِ دو قطبي، شانزده شخصيت به وجود ميآيد كه در مقاله های بعدي، ويژگيهاي هر يك از آنها را توضيح ميدهيم.
منبع: مجله راز، مهدی رحمانی