خودیاری از طریق خود دوستی-بخش اول | دکتر زندگی

خودیاری از طریق خود دوستی-بخش اول

چند روز پیش مشغول صحبت با یکی از دوستانم بودم. بحث مان در مورد بیماری ای که او داشت بود. دوستم به من گفت که «مسئولیت کامل» بیماری اش را بر گردن گرفته است. این واژه ها به نوعی تلنگر و دردی بر قلبم بودند. علت این حرف دوستم را می دانستم. هر چه نباشد، حرف تحسین بر انگیزی است، نه؟ «من قربانی نیستم. من مسئولیت کامل بیماری ام را بر گردن می گیرم. همه چیزش با من است.» می دانستم دوستم واقعا رنج می کشید و به تمام توصیه های پزشکانش عمل می کرد. می دانستم که می خواهد فراتر از بیماری اش قدم بردارد و دوباره سلامتی را تجربه کند و همچنین می خواهد من بدانم که او شرایطش را درک می کند. و من خیلی راحت به او گفتم: «دوستت دارم.»

بحث امروز من هم همین است: رابطه ی بین خودیاری و خود دوستی، و واقعیت این است که در خیلی از چیزهایی که راجع به “کمک به خود” به ما می آموزند این حقیقت را از قلم می اندازند که خودیاری یادگرفتن این است که خودمان را نیز دوست داشته باشیم.

موضوع مهمی است که به خاطر فرار از مسئولیت پذیری گاهی بر روی آن سرپوش می گذاریم یا به قول معروف آن را ماست مالی می کنیم، مثلا وقتی که دانش آموزی نمی خواهد به مدرسه برود، سر صبح خودش را به مریضی می زند. در واقع با این کار از بار مسئولیتی که بر گردنش هست، شانه خالی می کند.

جمله ی «من مسئولیت کامل کارهایم را گردن می گیرم.» یکی از مهم ترین عبارت های معروف در مسیر بی انتهای پیشرفت است. به نظر خیلی خوب می آید، اما واقعا به چه دردی می خورد؟ بخش بزرگی از وجودمان می خواهد تا در مقابل آینه ی توهم در راستای «کمک به خود» برقصیم ولی در واقع داریم یک توهم را، با توهم منطقی تر دیگری توجیه می کنیم. یعنی ما برداشت «من خوبم اگر…» خود را با نسخه ی «من خوبم اگر…» یک متخصص عوض می کنیم و نتیجه این که در واقع چیزی جز واژه هایی که من برای توصیف درد خودم استفاده کرده و دادگاهی که خودم را در آن محاکمه کردم تغییر نکرده است.

به عقیده ی من پیشرفت شخصی ما، مسئولیت پذیری ما نسبت به خودمان و سعی ما برای پیش رفتن به سمت سلامتی و تندرستی تنها در صورتی مفید خواهد بود که این تلاش ها در نحوه ی رفتار ما با خودمان تغییری ایجاد کنند. باید در ادامه ی عبارت «من مسئولیت کامل کارهایم را گردن می گیرم.»، عبارت «من خودم را دوست دارم.» نیز بیاید. همچنین باید در پی آن عملی از روی دلسوزی و مهربانی روی خودمان انجام بگیرد و بدون این عمل، عبارت «من مسئولیت کامل کارهایم را گردن می گیرم» واژه های توخالی ای بیش نیستند یا شایدم بدتر، واژه هایی آسیب رسان که طراحی شده اند تا گناه، شرم و منفی گرایی بیشتری را بر دل های ما تحمیل کنند.

آیا به اندازه ی کافی بیماری، درد و منفی گرایی نداریم که باز هم به اسم «خودیاری» چیزی به آنها اضافه کنیم؟

من خیلی ها را می شناسم، از مرد و زن، واقعا خوش قلب، خیرخواه که کارهای فوق العاده ای در این دنیا می کنند. صاحب کسب و کار، درمانگر، معلم، مامان و بابا… که در عمق وجودشان درد عمیقی دارند. بدنشان درد می کند، دل شان شکسته و رویاهایشان از بین رفته… این افراد ، شما، من و همه ی ما، نیازی به سخنرانی در مورد مسئولیت پذیری نداریم: ما نیاز به یک آغوش داریم، اول از سوی آدم های پیرامون مان و بعد از جانب خودمان. این تنها کمکی است که اهمیت دارد. کمکی که دوستانمان وقتی زمین می خوریم به ما می دهند که ما را از زمین بلند کنند و آغوش عشقی را که به خودمان می دهیم و یاد می گیریم که خودمان را دوست داشته باشیم. ادامه دارد…

نوشته ی: جیسون گارنر   Jason-Garner

ترجمه اختصاصی دکتر زندگی

خودیاری از طریق خود دوستی-بخش دوم

درباره‌ی دکتر زندگی

دکتر زندگی
خانواده، عشق، تحول، موفقیت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *