خاطرم هست وقتی که برای دومین بار طلاق می گرفتم، سرطان داشت مادرم را از پای در می آورد و من هم درگیر برنامهریزی شغلی برای سال آینده ام بودم. خلاصه اینکه اعصابم به هم ریخته بود. ولی می دانستم که باید کاری بکنم. بنابراین مسئولیت شرایطی که در آن بودم را پذیرفتم و با شجاعت به جلو گام برداشتم. با این وجود نیاز واقعی من این نبود.قلب من شکسته بود، مادرم داشت می مرد و چیزی که واقعا نیاز داشتم در آغوش کشیده شدن و مدتی آرامش بود. آن موقع اعتماد به نفس کافی برای خواستن چنین چیزی را نداشتم و از نیاز خودم به عشق غافل بودم. بنابراین با تمام وجود این فشار را تحمل کردم. چند سال بعد با رئیس سابق و دوست عزیزم مایکل راپاینو حرف زدم که گفت: «ای کاش می دانستم…»
اگر این هفته، درد جسمانی یا روحی داشته اید یا اینکه تعادل زندگی تان را از دست داده اید، دعوت تان می کنم تا با هم، آموزه های دوست و معلمم شارون سالتزبرگ را به کار ببندیم.
در حالی که بیشتر مربیهای مدیتیشن به ما میگویند که ذهنمان را خالی کنیم، غرور خود را بـُـکشیم و کاملا ثابت بنشینیم، شارون رویکرد دیگری دارد. رویکردی که همزمان با اهمیت دادن به دلمان کارمان نیز پیش میرود. او به من آموخت که مهمترین بخش مدیتیشن لحظهای است که متوجه میشویم راهمان را گم کردهایم، و آن وقت است که میفهمیم ذهنمان را به غرورمان باختهایم. شارون میگوید ما در آن لحظه این فرصت را داریم که با مهربانی و عشق و خیلی ساده با گفتن این جمله: «رسیدن بخیر ، دوستت دارم.» رابطهی درونی جدیدی را با خودمان شروع کنیم.
این موضوع محدود به مدیتیشن نمی شود. بنابراین میتوانیم این رویکرد را در تمام حیطههای زندگی مان و نیز در تمامی رفتارهایی که هم اینک با خودمان داریم به کار ببندیم. وقتی رژیم گرفتهایم و کنترل خودمان را از دست میدهیم و یک تکه کیک میخوریم، فرصتی به وجود میآید که سقلمهای به پشت خودمان بزنیم و به خودمان بگوییم «دوستت دارم.» و به مسیرمان در عادت کردن به داشتن خوراک سالم ادامه بدهیم.
وقتی که از کوره در میرویم و ناگهان حرفی از دهنمان بیرون می پرد، در واقع فرصتی برای ما پیش می آید تا خودمان را در آغوش بگیریم و درک کنیم که ما انسانیم، انسانی که بی نقص و بی عیب نیست. در محل کار، وقتی مشتری یا فروشی را از دست میدهیم، به جای آنکه خودمان را بازخواست کنیم، فرصتی را ایجاد کنیم که خود دوستی و هنر الهام شخصی را تمرین کنیم. و مهمتر از همه وقتی که بیماری و مرضی را تجربه میکنیم، آنگاه تنها به جای «مسئولیت پذیری» و افزودن به بار گناه و شرم مان، می شود از زخمهایمان نیز پرستاری کنیم. ما می توانیم با نفسهای عمیق و پیامهای مکرر و مثبت به مراقبت و پرورش بدنمان پرداخته و از حساسیت اندامهایی که درد میکنند کم کنیم.
- هر روز و هر لحظه فرصتی تازه برای گفتن «دوستت دارم» به خودمان است و این راهی برای درمان خود است.
این خودیاری جدید است: به اشتراک گذاشتن عشق با خودمان، و زمانی که از عشق لبریز شدیم، سرازیر کردن آن عشق به اطرافیانمان.
در این روش واقعا خودمان و دیگران را درمان میکنیم. بله واقعا هر روز و هر لحظه فرصتی تازه برای گفتن «دوستت دارم» به خودمان است و این راهی برای درمان خود است. هر قدر که زمین بخوریم باز هم امیدی هست… امیدی که همواره بر روی بالهای محبت و مهربانی خداوند به سوی ما در حرکت است.
ترجمه اختصاصی دکتر زندگی