حکیمی شاگردان خود را براي یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. بعد از یک پیاده روی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند. حکیم به هر …
بیشتر بخوانید...یک لحظه ترمز!
تصور کنید توی یک مهمانی در حالی که گرم صحبت و خنده اید ناگهان متوجه می شوید همسرتان برای چندمین بار مرتکب کاری شده که شما را میرنجاند و بارها سعی کرده اید با تذکر …
بیشتر بخوانید...به بلندای یک عمر
دیده ای یک وقت هایی که مثلا گرما زده می شوی، هر چه را که خورده ای بالا می آوری؟ دیده ای بعدش چقدر سبک می شوی؟ کاش گاهی که دنیا زده می شویم نیز یک سری چیزها را …
بیشتر بخوانید...کریمانْ جان فدای دوست کردند
نیک زیستن بر دو نوع است: در شکل نخست شما به کسی اجحاف نمی کنید و حق کسی را زایل نمی گردانید. در نوع دوم از حق خود نسبت به دیگران می بخشید. (ناگفته پیداست …
بیشتر بخوانید...جرأت کن!
وقتی روزی جدید شروع می شود، جرأت کن و قدر شناسانه تبسمی کن. وقتی به تاریکی رسیدی، جرأت کن و اولین کسی باش که شمعی روشن می کند. وقتی بی عدالتی وجود دارد، جرأت کن …
بیشتر بخوانید...آیا خدایی هست؟!
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.آرایشگر گفت: من …
بیشتر بخوانید...