به تئاتر نرو! | دکتر زندگی

به تئاتر نرو!

روزی هنرپیشه‌ای به نام «چارلز کوبرن» تعریف می‌کرد که چگونه پدرش درباره‌ی شرّی که به‌خصوص در تئاترهای شهر وجود داشت، به او هشدار می‌داد.

پدرش مردی بسیار مذهبی بود. او از پدرش پرسید: «منظورتان چه نوع تئاترهایی است؟»

پدر: «منظورم تئاترهای تفریحی و هیجانی است که مناسب سن تو نیست. به هیچ وجه به چنین تئاترهایی نرو.»

کوبرن به‌سرعت پرسید: «چرا؟»

پدر: «در آنجا چیزهایی می‌بینی که نباید ببینی!»

این مسأله کنجکاوی کوبرن را برانگیخت. هنوز چند روزی نگذشته بود که به آنجا رفت. او می‌گوید:

«من متوجه شدم که پدرم درست می‌گفت. من چیزی را دیدم که نباید می‌دیدم. من پدرم را در آنجا دیدم!»

نکته: حقیقت تلخ این است که بسیاری از انسان‌ها همیشه با ریاکاری زندگی کرده‌اند. در حالت کلی هر چه فرد ارزش بیشتری برای خود قائل باشد، کمتر به قضاوت و ارزیابی دیگران اهمیت می‌دهد و یا برای خشنودسازی و جلب نظر و توجه دیگران تلاش می‌کند. اما فردی که دچار عقده‌ی حقارت است، استراتژی زندگی‌اش را بر بنیاد اثبات خود به دیگران و سعی در جلب محبت و احترام دیگران می‌گذارد. او مزورانه با پنهان نگاه داشتن ضعف‌ها و یا ارائه‌ی یک تصویر ایده‌آل از خود به دیگران و انتساب صفت‌ها و خصوصیات اخلاقی و ارزشی که فاقد آن است می‌خواهد دیگران او را به رسمیت بشمارند و بپذیرند. از این منظر فرد ریاکار اهمیتی به این‌که دارای چه نقصان‌ها و کژی‌های رفتاری و اخلاقی است، نمی‌دهد بلکه نگران قضاوت دیگران است.

به‌طور مثال فرد ریاکار از این ناراحت نیست که دروغ می‌گوید اما از این‌که دیگران بفهمند دروغگوست (و وجهه‌اش خراب شود) ناراحت می‌شود.

فرد ریاکار آنقدر که از آشکار شدن بدزبانی‌اش ناراحت می‌شود، از این حقیقت که بدزبان است غصه نمی‌خورد.

او دغدغه‌ی اختلاف با همسرش را ندارد. اما از این‌که دیگران پی به این واقعیت ببرند، نگران است.

برای فردی رياكار مصرف مواد مخدر و دیدن فیلم‌های مبتذل، زشت نیست، زشت این است که دیگران متوجه این مسائل شوند.

ریاکار محترم نیست و این مسأله او را آزار نمی‌دهد. اما دوست دارد دیگران محترمانه با وی برخورد نمایند.

«ارسطو» می‌گوید:

محترم بودن شما مهم است نه احترامی که دیگران به شما می‌گذارند.

اما برای فرد ریاکار قضیه برعکس است: انسان موجه و محترم بودن مهم نیست، بلکه کسب احترام دیگران مهم است. فلسفه‌ی ریاکار این است:

اهمیتی ندارد چه کسی هستم، چگونه رفتار می‌کنم و خود را چگونه می‌بینم بلکه آنچه اهمیت دارد این است که دیگران درباره‌ام چگونه می‌اندیشند.

بنابراين ملاک وی برای پایبندی به مسائل اخلاقی نه قبح آن اعمال که ترس از کشف و آشکار شدن رفتارهایش است. در نتيجه بازدارندگی در افراد ریاکار، بیرونی است نه درونی.

به حکایت دیگری توجه نمایید:

راننده‌ای با وجود مشاهده‌ی تابلوی عبور ممنوع وارد خیابانی یک‌طرفه می‌شود. اما مقداری که خلاف می‌رود متوجه افسر راهنمایی و رانندگی می‌شود. افسر او را مورد بازخواست قرار می‌دهد و از وی می‌پرسد: «مگر تابلوی ورود ممنوع را ندیدی؟»

راننده: «چرا قربان ولی شما را ندیدم!»

به این ترتیب می‌بینیم که یک فرد ریاکار اهمیت و ارزشی برای خود قائل نیست. او به خود اهمیت نمی‌دهد، بلکه وی به برداشت دیگران از خود بیشتر بها می‌دهد. او آن‌قدر که از آشکار شدن پلشتی‌های شخصیتی‌اش معذب است، از وجود آن‌ها در رنج نیست.

خلاصه: مکانیزم شکل‌گیری ریا:

هر کس خود را دوست نداشته باشد (فاقد عزت نفس باشد):

  • برای جبران احساس حقارت، احترام و محبت را از دیگران گدايی می‌کند.
  • برای جلب احترام و توجه باید خود را فردی محترم و قابل ستایش نشان دهد.

در نتیجه: برای اثبات محترم بودن فرد از طریق ریا، تزویر و دروغ:

الف: زشتی‌های خود را مخفی می‌کند.

ب: ادعای فضایل اخلاقی نداشته را دارد و متقلبانه آن‌ها را در جمع به نمایش می‌گذارد.

در پایان، خوب است از خود سؤال کنیم: «چند درصد از کارهایی که الان مشغول انجام آن هستيم، اگر کسی نبود آن را انجام نمی‌دادیم؟ یعنی چون تماشاچی داریم آن را انجام می دهيم. چه کارهایی است که اکنون اگر مطمئن باشیم روزی دیگران متوجه آن‌ها خواهند شد، آن‌ها را انجام نمی‌دادیم؟»

سعید گل محمدی

درباره‌ی سعید گل محمدی

سعید گل محمدی
- نویسنده، مترجم و مدرس در حوزه‌ی مهارت‌های زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *