خوب می دانم زمانی که آمدم مادر شعر می بافت و پدر موهای مادر را چه زود دیر شد مادر شاعر شد پدر دیوانه و من بی روح ترین راوی تاریخ خارهای روسری گلدار مادربزرگ …
بیشتر بخوانید...شکل انحنای قدم هایت
داستان ها رمان های ترجمه و این غزل های تکراری؛ در سطرسطرشان تو مى پرى و من که بين اين همه نامت به خواب میروم رفتهام کسی از قهرمانان یکی از کتاب ها بیرون پرید …
بیشتر بخوانید...با یافتن چشمِ تو آرام گرفتم
ای بکرترین برکه! هلا سوره ی صافی پرهیز کن از این همه پرهیزِ اضافی داغی بزن از بوسه به پیشانیِ سردم بدنام که هستیم به اندازه ی کافی تلخينه ی آمیخته با هر سخنت را صد شُکرِ …
بیشتر بخوانید...مادرم گفت شاعر نشو بدبخت می شوی
مادرم گفت حبیب شاعر نشو بدبخت می شوی ولی هر روز در بشقابم کلمه هایی می ریخت که برای درکشان باید شعر می ساختم این قدر کلمه به من خوراند که در سلول هایم جمله …
بیشتر بخوانید...یک تصویر رویایی ز تو
دوست دارم شعر گویم حال دل بهتر شود با تو از احساس خوانم، خطی از دفتر شود دوست دارم در کنار چایی و قندان خود لمس دستان تو باشد، مزه اش محشر شود!! دوست دارم …
بیشتر بخوانید...شاعر دیوانه
شاید روزی کسی در آغوشت شعرهای مرا برایت نجوا کند… می دانم ، آن روز خواهی گفت عجب شاعر دیوانه ای! منبع: مجموعه اشعار ستاره ، آزاده پارسا
بیشتر بخوانید...