دو فنجان چای بی قند که بهانه نمی خواهد من باشم و تو باشی و يک ساعت منگ عصرمان حتما طلايی مي شود مريم پورقلی
بیشتر بخوانید...کنار دلواپسیِ عصرهایم
من اینجا کنار دلواپسیِ عصرهایم قدم می زنم حوصله ی دلتنگی را می شکنم برای خودم یک فنجان چای لیمویی می ریزم و غروبْ لحظه هایم را با اُفولِ آفتاب به تماشا می نشینم چایْ …
بیشتر بخوانید...حوالی چشم های تو
در عصرهایم پیدا شو همین امروز که من در حوالی چشم های تو خود را گم کرده ام چند ساعتی خودت را به من قرض بده بگذار تمام من روی شانه های تو دلتنگی اش …
بیشتر بخوانید...تپش های شيرين
عصرهايي هم هست که دلم زل مي زند به نبض تشنه ي آفتاب، گرم مي شوم از تپش هاي شيرينش، کاش چون آفتاب بودي در اين عصرهاي خسته کم مي تابيدي، اما گرم مي ماندي …
بیشتر بخوانید...