من اینجا
کنار دلواپسیِ عصرهایم قدم می زنم
حوصله ی دلتنگی را می شکنم
برای خودم
یک فنجان چای لیمویی می ریزم
و غروبْ لحظه هایم را
با اُفولِ آفتاب به تماشا می نشینم
چایْ سرد می شود
لیمو عطر تنت را می گیرد
و من هنوز با فاصله ی چشمانت
یک دنیا راز نهفته دارم
پس تو کجایی …
توی این عصرهای خاکستری …
آخر بگو؟!
کدام نگاه
تو را از میان عصرهایم دزدید…
کنار دلواپسیِ عصرهایم قدم می زنم
حوصله ی دلتنگی را می شکنم
برای خودم
یک فنجان چای لیمویی می ریزم
و غروبْ لحظه هایم را
با اُفولِ آفتاب به تماشا می نشینم
چایْ سرد می شود
لیمو عطر تنت را می گیرد
و من هنوز با فاصله ی چشمانت
یک دنیا راز نهفته دارم
پس تو کجایی …
توی این عصرهای خاکستری …
آخر بگو؟!
کدام نگاه
تو را از میان عصرهایم دزدید…
مریم پورقلی