وابستگی های من | دکتر زندگی

وابستگی های من

همه ی ما، از اولِ تولدمان وابستگی هایی داریم و روزی مجبورمان می کنند که آن ها را ترک کنیم، مثل وابستگی به یک شیشه شیرِ کوچک، مثل خواب صبحگاهی، مثل بازی با دختر همسایه ی رو به رویی، مثل عروسک پارچه ای دوران کودکی مانْ مهتاب، مثل…

اما هیچ کدام به اندازه ی اعتیاد و وابستگی به آدم ها خطرناک نیست. آخر می دانی؟ اعتیاد به آدم ها درمان ندارد، گاهی آدم یکی را دوست دارد اما ناگهان یک روز مجبور می شود که آن را هم ترک کند مثل شیشه شیر و عروسک پارچه ایش. آن آدم می رود و معلوم نیست کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ و بوی عطرش می ماند و یاد و خاطره و …

مهم نیست بعدِ آن ها کجا باشیم، عطر تلخشان که می پیچد چشم هایمان اشکی می شود، دلهایمان سیاه می شود، برای همین است که می گویم قانون آدم ها بد است، وابستگی بد است، دل کندن بد است.

من همیشه مجبور بودم از مادرم دل بکنم، برای همین ساعت هایم را با مادربزرگ می گذراندم، درست وقتی که حس کردم خیلی دوستش دارم، او مُرد…

بعد آن عروسکم مهتاب را در شلوغیِ همان خانه گم کردم، در اوج بازی های کودکی ام دختر همسایه با خانواده اش برای همیشه از آن کوچه رفتند.

یک روز گربه جلوی چشمانم جوجه ی زرد رنگ مرا برد.

سال ها گذشت و من بزرگ تر شدم، دلبستگی های من هم از من بزرگ تر ، همه ی آن ها یک روز جدا شدند و رفتند. بعد آن ها کمی قوی تر شدم، حالا دیگر به هیچ چیز و هیچ کس تکیه نمی کنم.

بخاطر همین می گویم که دلبستگی و وابستگی خوب نیست، نباید به وجود بیاید. آخر اینجا هیچ چیز ماندنی نیست.

۵ نکته بسیار مهم در افزایش اعتماد به نفس

ارغوان بشیری

درباره‌ی ارغوان بشیری

ارغوان بشیری
شاعر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *