… ميگفت: هفدهساله كه بودم يك روز درحاليكه پدر و مادرم براي خريد از خانه خارج شده بودند، وسوسه شدم و ماشين پدرم را كه در حياط خانه پارك شده بود، روشن كردم و حركت دادم. با توجه به اينكه چند بار رانندگي كرده بودم احساس ميكردم كه كار سادهاي است اما نميدانم چه شد كه يكمرتبه عقب ماشين محكم به ستون آهني حياط برخورد كرد و متوقف شد. ماشين خسارت شديدي ديد و من بسيار ناراحت و مضطرب شدم.
هاج و واج كنار حوض نشستم و به فكر فرو رفتم. افكار زيادي به ذهنم رسيد، مثلا: « من نبايد اينكار را ميكردم. نبايد بدون اجازه ماشين را روشن ميكردم. حال به پدرم چه بگويم؟، او چه عكسالعملي نشان خواهد داد؟ آيا مرا تنبيه خواهد كرد؟، اگر بخواهد تنبيه كند، چه نوع تنبيهي خواهد كرد؟ من ديگر دست به هيچ ماشيني نخواهم زد. من اصلا لياقت رانندگي ندارم. حتي يك بچه هم ميتوانست اين ستون را ببيند و…»
مدتي با اين افكار محاصره شدم و احساس كردم سرم بهشدت درد ميكند. آبي به صورت زدم و نفس عميقي كشيدم و دوباره به ماشين نگاه كردم. با خودم گفتم: اگر پدرم بيايد قيامت ميشود. بايد يه كاري بكنم. با توجه به اينكه با پسرخالهام رابطهي خوبي داشتم با او تماس گرفتم و از او خواستم كه به خانهي ما بيايد و او نيز بهسرعت خود را رساند. وقتي آمد، از او خواستم او قضيه را به پدر و مادرم بگوید؛ پسر خالهام كمي فكر كرده و گفت: تو كه امروز يا فردا، بلاخره با آنها روبرو خواهي شد پس بهتر است اشتباه خود را بپذيري و با شجاعت با آنها روبرو شوی و قضيه را برايشان بگويي.
من قبول كردم و وقتي پدر و مادرم برگشتند در همان ابتداي ورود با آرامش ولي پشيمان و ناراحت قضيه را با آنها در ميان گذاشتم و عذرخواهي كردم. آنها بعد از ديدن ماشين خيلي ناراحت شدند و در همان حياط، كنار حوض نشستند. بعد از مدتي سكوت به پدرم گفتم ماشين بيمهی بدنه كه دارد؟ من خودم بهدنبال كارهايش ميروم و درستش ميكنم طوري كه از روز اولش هم بهتر شود. پسرخالهام كه تا آن لحظه ساكت بود، گفت بعدش هم ميروي در كلاس آموزش رانندگي ثبتنام ميكني تا هم ترسِت بريزد و هم براي گرفتن گواهينامهي رانندگي در سال بعد، آماده شوي…
شكست، فرصتي است براي آغازي دوباره، ولي هوشمندانهتر. (هنري فورد)
بيشترين يورش و حملههاي فكري زماني پيش ميآيد كه ما دچار خطا و اشتباه ميشويم. همهي ما در زمان ارتكاب خطا، يك گفتمان يا مناظرهي دروني را با خود، آغاز ميكنيم. پيدرپي و بهسرعت از خود سؤال ميكنيم و بهسرعت پاسخ ميدهيم: چرا اينطور شد؟ چرا آنطور شد؟ كجا اشتباه كردم؟ كجا درست رفتار كردم؟ باید چه كار ميكردم که اينطور نميشد؟ چه كار ميكردم آنطور ميشد؟ و از این قبیل سؤالها. وقتي متوجهی اشتباهاتمان ميشويم خيلي متأثر شده و احساس گناه ميكنيم و با خود ميگوييم كه اي كاش اين اشتباه را مرتكب نميشدم؛ اي كاش بيشتر دقت ميكردم؛ هزاران اي كاش ديگر.
احساس گناه، كه ناشي از تفكر و انديشهي ما نسبت به اشتباهات خودمان ميباشد، گاهي خود منشأ يورش و حملهي يكسري افكار جديد ديگري ميشود كه ممكن است روي تفكر و عملكردهاي بعدي ما، تأثير مثبت يا منفي، بگذارد.
زماني ما از اشتباهات خود، درس میگیریم و از وقوع خطاهاي بعدي جلوگيري خواهيم كرد كه بهدقت در مورد اشتباهات قبلي خود بیندیشیم و به سؤالات اتوماتيكِ ذهن، پاسخي دقيق و درست بدهيم. اين افكار اتوماتيك و بمبارانهاي فكري، پيدرپي و سريعند. ذهن را دچار آشفتگي مینمایند و مجال انديشيدن و رسيدن به نتايج درست را از انسان سلب ميكنند و همچنين در اكثر مواقع با احساس گناه و پشيماني فردِ خطاكار نيز همراهند؛ ولي ما نبايد عجولانه و شتابزده به آنها پاسخ بدهيم.
اكثر افراد زير فشار اين بمباران و احساس گناه حاصل از آن، طاقت نمیآورند و بهجاي پاسخ، آنها را سركوب ميكنند. سركوب، فراموشي موقت و يك سيستم دفاعي براي ايجاد تعادل رواني است كه هر چند بهطور موقت، احساس گناه و فشار فكر را از ذهن انسان دور ميكند ولي هر از گاهي دوباره ظاهر میشود و روح و روان انسان را دچار آسيب مينمايد.
بعضي از افراد به اين سؤالات پاسخ نادرست ميدهند؛ يعني با ارائهي دلايل نادرست عملكرد خود را توجيه میکنند و به نوعي از زير فشار احساس گناه، خود را رها ميسازند. اگر چه توجيه نيز به طور موقت فرد را از فشار و اضطراب ناشي از خطا، رها ميكند ولي از آنجاييكه توجيه، خود خطا و اشتباه جديدي است، احساس گناه فرد را بيشتر میکند و ذهنش را دچار درگيري و آشفتگي بيشتري ميسازد.
برای مثال در مسابقات ورزشي گاهي افراد به جاي اينكه به اشتباهات و علتهاي فني و تيمي شکست فكر كنند به توجيه آن میپردازند و سعي ميكنند آن را به داوري، تماشاگران و عوامل ديگر نسبت دهند؛ اين افراد با توجيهات نادرست خود، بهسرعت از موفقيت و پيروزي فاصله ميگيرند. به قول ناپلئون: « شكست، هميشه با خود، بذرهايي از موفقيت و پيروزي را به همراه دارد.»
به شرط اينكه ما آن بذرها را بیابیم، بكاريم و مراقبت كنيم تا جوانه بزند و رشد كند. اگر چه تلخ و ناگوار است با بررسي و تجزيه و تحليل مناسب، ميتواند پايهي موفقيت باشد. تمام نوابغ دنيا بارها و بارها شكست خوردهاند، ولي چيزي كه آنها را به موفقيت رسانده است درس گرفتن از خطاهاي قبلي است.
در زمان ارتكاب اشتباه و خطا بايد چهار مرحله را طي كنيم تا به موفقيت برسيم:
1- پذيرش عواقب تلخ: فرض كنيم جلوي پاي خود را نگاه نكرديم و وارد باتلاقي از گِل شديم در اين صورت داد و فرياد، گريه و زاري و سرزنش، گرهاي از كار ما باز نخواهد كرد و شلوار يا كفشمان تميز نخواهد شد. بايد اين وضعيت را بپذيريم و تحمل كنيم. البته هميشه عواقب يك خطا به اين سادگي نيست گاهي ممكن است عواقب خطاي ما بسيار بزرگ و ناراحتكننده باشد و پذيرش آن را براي ما بسيار سخت و دشوار سازد، ولي به هر صورت این اتفاق روی داده است و ما بايد عواقب تلخ آن را بپذيريم و به آن فكر كنيم.
2- سكون و سكوت: بعد از انجام خطا، بهتر است يكجا ساكن شويم و مدتي سكوت كنيم و به بارش فكر و انديشهي خود توجه كنيم. سؤالات زيادي در ذهنمان به وجود ميآيد خود را به امواج اين سؤالات و افكار حاصل از آنها بسپاريم؛ همزمان از سرزنش و توبيخ خود بپرهيزيم. مقدار زمان اين سكون و سكوت، به ميزان خطا و اشتباه ما بستگي دارد. هر چقدر خطاي ما بزرگتر باشد مقدار سكون و سكوت ما نيز بايد بيشتر باشد.
3- مديريت انديشه: همانطور كه گفته شد، هميشه بعد از انجام خطا، ذهن ما با سؤالات زيادي محاصره و بمباران ميشود كه بهصورت پيدرپي و سريع است و مجال انديشيدن و تفكر را از ما سلب ميكند. در اين مرحله بايد از سكون و سكوت خارج شده و فعالانه فكر و انديشهي خود را مديريت كنيم و به تجزيه و تحليل سؤالات بپردازیم و علت يا علتهاي به وجود آمدن خطا را بهدقت بررسي کنیم. ممكن است لازم باشد كه با افراد كارشناس و آگاه مشورت كنيم يا در مورد آنها تحقيق و پژوهش نماييم. توجه داشته باشيم كه در اين مرحله، صرف وقت و هزينههاي مادي، به نفع ما خواهد بود.
4- تلقين و تقويت شهامت: اگر سه مرحلهي قبلي را بهدرستي طي كنيم شهامت و شجاعت براي كسب تجربهي مجدد و رسيدن به موفقيت، خودبهخود در ما به وجود خواهد آمد. همهي ما دوست داريم بعد از هر اشتباه، امكان جبران شكست برايمان بهوجود آيد، لذا از درون انگيزهي لازم را براي كسب موفقيت داريم ولي تلقين و تقويتِ شهامت، در بالا رفتن انگيزهي ما ميتواند كارساز و مؤثر باشد. برای مثال زمانيكه ميخواهيم دوباره از كنار آن باتلاق گِل بگذريم ميتوانيم چند بار به خود بگوييم كه اين بار بايد جلوي پاي خود را ببينم تا پايم را در باتلاق نگذارم و بعد با شجاعت عبور كنم.
روشهايي را كه برايتان توضيح دادم پايهي خلاقيت و نوآوري نيز ميباشند. «همه ما ميدانيم كه يك فرد خلاق و نوآور هميشه اشتباهات و شكستهاي خود را ميپذيرد و از آنها درس ميگيرد و به طور طبيعي اين چهار مرحله را طي ميكند. عكس اين مسأله هم صادق است، يعني كسانيكه از اشتباهات و شكستهاي خود درس بگيرند نيز به سمت خلاق شدن و كسب موفقيتهاي بيشتر حركت ميكنند.»
منبع: مجله راز، سید مسعود راد