بگذار به تو فکر کنم به آمدنت با تو آسمان را تا بی کران سردی دست هایش نفس بکشم و خیالم را برای تو به پرواز در آورم بگذار باران شوم روی گونه هایت بچکم …
بیشتر بخوانید...پنهان تر از همیشه
در پشت آرواره ی درد زمان ِ قصه ی من فرا می رسد وقتی که انتهای همه ی انتظارها تو نشسته ای با کفش هایی که خستگی را پشت خزان هزار درد فریاد می کشد …
بیشتر بخوانید...مگر ادامه ی…
راستی کجای شعر من سپید است؟! کجای رویَم…؟ کجای شبم…؟ اینجا تا چشم کار می کند سیاهی ست… مگر ادامه ی موهایم… مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...با امواج چشمانت امروزت را قلم بزن
آرام که باشی باز هم در دلت غوغایی ست، چشمهایت را می بندی که دلت را نبینند، باز هم آرام نمی شوی، دنیایت خراب است، تمام عشقت را با ضرب آهنگِ سازت می سرایی غزلهایت …
بیشتر بخوانید...کنار چشمانت رنگین کمان می کارم
در گوشه کنار چشمانت رنگین کمان می کارم دست هایت را به دستانم گره می زنم پیچک می شوم در آغوشت می پیچم صدای نفس هایت را آهسته آهسته می شونم از راه می رسند …
بیشتر بخوانید...از جنس بهار
مرا از پاییز و زمستان عبور دهید هوس ِ بهار کرده ام حالا که فصل ها، یکی شده اند یکی بیاید کمی بهار، همراه ِ خودش داشته باشد یکی که میان ِ سایه های تنهایی …
بیشتر بخوانید...روی مرز ِ چشمانت
در من احیا می شود کشور لبهای تو وقتی آرام دست می کشم روی مرز ِ چشمانت گلوله ای از نگاهت قلبم را هدف می گیرد صلح را به کوچه سارهای ِ قلبم برسان این …
بیشتر بخوانید...جنس ِ زیبایی
و آدمی همیشه در برابر هر آن چه نتواند توصیف کند، سکوت می کند. و آن گاه که چشم ها این جهان را می نگریست این همه زیبایی در یک قاب غیرعادی بود. و آن گاه …
بیشتر بخوانید...شايد يک وقت دير شود
بگذار يک بار تو را لمس کنم و تا گلوگاه عشق تو را ببوسم بگذار حالا که نگاهم مي کني يک بار دوستت دارم را از نگاهت بخوانم شايد يک وقت دير شود شايد من …
بیشتر بخوانید...پرواز در مرکزِ شهر
بیا به مرکز شهر برویم. به نقطه ی کور ِ چشم زمین. برحسب اتفاق، با من هماهنگ شو! روزی که خودم هم نمی دانم، در ساعتی که حواسم نیست! با من قدم بزن… از شمارش معکوس ِ چراغ عابر، جایی که …
بیشتر بخوانید...