لابد از عنوان مقاله متعجب شدهايد و از خود می پرسيد خانه؟! ساختمان؟! مگر خانه با ساختمان چه فرقی دارد؟ اين امكان هم وجود دارد كه شما از دستهای باشيد كه مستأجرند؛ آنوقت بی آن كه مقاله را بخوانيد آن را ورق می زنيد و از آن می گذريد! اما صبر كنيد… فرقی نمی كند كه شما مستأجر باشيد يا صاحبخانه، چرا كه اين مقاله به مبحث خانه و ساختمان از چشماندازی ديگر نگاه می كند؛ از زاويهای كه در آن، خانه و ساختمان مفهومی جديد پيدا كرده و به زندگی خانوادگی و زناشویی شما مرتبط می شود.
برای شروع، بهتر است فرق بين خانه و ساختمان را از ديدگاه روانشناسی بررسی كنيم. در اين ديدگاه، «ساختمان» مكانی است دارای چهارديواری، در، آشپزخانه، حمام، دستشويی و اشيايی گاه لوكس و گرانقيمت، كه نوعی سرپناه برای انسان محسوب می شود و او را از گزند گرما و سرما حفظ می كند و جايی برای خواب و استراحت به او می دهد. اما خانه جايی است كه در آن ده نوع رابطه حاكم است، كه عبارتند از: 1- عشق، 2- احترام، 3- مسؤوليت، 4- تعهد، 5- اعتقاد، 6- همكاری، 7- يكرنگی و يكپارچگی، 8- پشتيبانی منطقی، 9- گذشت و چشمپوشی بجا و درست، 10- مهربانی و فداكاری دوطرفه.
بنابر اين تعريف، ساختمان جايی است كه بيشتر مردم آن را دارند، اما خانه جايی است كه اغلب از آن بی نصيب ماندهاند! ساختمان مكانی است كه يک نفر می تواند چندين و چند باب از آن داشته باشد، اما هيچكس نمی تواند بيشتر از يک خانه داشته باشد. ساختمان را می شود با پول خريد، اما خانه را با هيچ پولی نمی شود خريد چرا كه خانه پديدآوردنی است. بنابراين آنچه در ساختمان دنبال می شود منافع و مصالِح فردی و كوتاهمدت است، ولی در خانه حفظ منافع جمعی و بلندمدت است كه برتری دارد. در هر خانه همهی امور بر پايهی يک رابطهی عاشقانه، محترمانه، سرشار از اعتماد، مسؤولانه، حمايتگرانه، عميق، پر از گذشت، همكارانه و مهربانانه استوار است؛ ولی در ساختمان همهی روابط كاسبكارانه است.
علاوه بر آنچه تا كنون گفتيم، خانه جايی است كه زن و مرد و فرزندان، در آنجا بيشتر از هر جای ديگر احساس آرامش و رضايت امنيت و پشتيبانی و شادی می كنند؛ بنابراين هر كدام از افراد خانواده مترصد فرصتی هستند تا به آنجا بروند و در آن خستگی كار روزانه و برخوردهای گاه ناخوشايند را از تن و از روان خود پاک كنند. چرا كه خانه مكانی است كه در آن، اعضای خانواده بهويژه همسران هميشه آغوشی باز برای پذيرش و تأمين آرامش يكديگر دارند و كنارهمبودن را به حضور در هر جای ديگر و بودن با هر كس ديگر ترجيح می دهند. اما ساختمان جايی است كه گاه در عين مجللبودن و شكوه بسيار، مسكن افرادی است كه هيچ علاقه و اشتياقی برای كنارهمبودن ندارند. به اين ترتيب می شود گفت بسياری از مردم بههرحال به تناسب بودجه و سنخ و طبقهی خود، يك بنا را با هر سختی و دشواری می خرند يا اجاره می كنند، اما داشتن خانه ربطی به داشتن پول و استطاعت مالی ندارد چرا كه بسيارند همسرانی كه از يک اتاق كوچک يك كاشانهی پرمهر می سازند و همچنين بسيارند صاحبان ساختمانهای مجللی كه قادر نيستند از بنای خود يک خانهی حقيقی بسازند.
اين تفاوت، در زبان انگليسی با دو واژهی home و house بهخوبی نشان داده می شود. حال اين سؤال پيش ميآيد كه چطور می شود يک ساختمان را به يك خانه ی حقيقی تبديل كرد؟ پاسخ اين است كه برای ايجاد خانه، داشتن سه مؤلفه لازم و ضروری است: 1- سلامت روان 2- خرد، سواد، دانش و آگاهی دربارهی زندگی 3- هنر زندگی كردن و برقراری ارتباط سالم.
از ميان اين سه نياز اساسی، برخورداری از سلامت روان برای داشتن يک خانهی حقيقی بهقدری مهم و تعيينكننده است كه می توان گفت هيچكس در كنار كسی كه سلامت روان ندارد نمی تواند احساس سعادتمندی و آرامش كند؛ هرچند گرانقيمتترين خانه را داشته باشد. كسی كه بهداشت روانی دارد نهتنها به سوی اعتياد، رفتارهای ضداجتماعی و انحرافات اخلاقی نمی رود، بلكه به برخورداری از آرامش و رشد و شكوفايی علاقهمند و از آنچه دارد راضی و خشنود است و حرص داشتههای ديگران و نداشتههای خود را نمی خورد تا برای پركردن خلأهای روانی خود به كارهايی دست بزند كه سبب گرفتاری بيشتر خود او و ديگران شود.
شايد سادهترين راه برای تشخيص سلامت روان در يک فرد ميزان سازگاری او باشد چراكه سازگاری مهمترين و بنيادی ترين نشانهی سلامت روان است.
فرد سازگار فردی است كه ديگران در كنار او احساس آرامش می كنند و نگران برخوردهای ناگهانی و كنش و واكنشهای او نيستند. اين افراد كسانی هستند كه هنگام روبهروشدن با مشكلات، بهجای فكركردن دربارهی مشكل، دربارهی راهحل مشكل فكر می كنند و به دنبال حل مشكل خود هستند. از اين رو دعوا نمی كنند، فرياد نمی كشند، قهر نمی كنند، ناسزا نمی گويند و… بلكه مسائل خود را مطرح، و صبورانه به اعتراضها و انتقادها گوش می كنند. اين افراد پذيرای هر انتقاد سازنده و دگرگونی مثبت هستند و عقيده دارند «هميشه هم هرچه من ميانديشم درست نيست و هرچه می شنوم، نادرست نيست.» افراد سازگار همواره به حرف ديگران گوش می كنند؛ گوشكردنی فعال، هوشيارانه و هدفمندانه؛ نه شنيدنی غيرفعال، غيرهدفمند و از سر اجبار و اكراه. شايد به همين دليل است كه افراد سازگار كمتر دعوا می كنند، چون خوب گوش می كنند و شنيدههايشان را بدون پيشداوری، تجزيه و تحليل می كنند. از ديگر جلوههای سازگاری در رفتار افراد سازگار عبارت است از رفتاری توأم با نرمش و آرامش، انعطافپذيری، انتقادپذيری و مسؤوليتپذيری. بنابر اين تعريف، می توان گفت كسانی كه از جملاتی مانند «من همينم كه هستم» يا «بايد مرا همين طور كه هستم بپذيری» استفاده می كنند، افراد منعطفي محسوب نمی شوند و سلامت روان آنان دچار ضعف است.
اهميت سلامت روان فرد زمانی روشن می شود كه توجه كنيم كسانی كه به بيماری و ناخوشی جسمانی مبتلا هستند، تنها خودشان دچار ناراحتی و سختی می شوند و رنج می برند، ولی كسانی كه دچار اختلالات پيچيدهی رفتاری و مشكلات روانی هستند، نه خود قادر به زندگی هستند و نه می گذارند ديگران زندگی آرامی را سپری كنند.
بههرحال آنچه در پايان اين مقاله قابل ذكر است، يادآوری اين نكته است كه برای سعادتمندبودن مهم نيست كه شما چه بنايی برای زندگی داريد، بلكه آنچه بهراستی حائز اهميت است اين است كه شما صاحب يک خانهی حقيقی باشيد؛ حتی اگر استيجاری و كوچک باشد.
منبع: مجله راز، مهرنوش صفایی