امروز شاید کمی بخندم
یا تبسمی کوتاه
از آمدنم ،
گیسوانم را
به دست باد می دهم
و به پیراهن تنم
عطر مریم می زنم
عروس گرما می شوم
و آسمان را
به لبخند خورشید
عادت می دهم
امروز میان دلتنگی بهار
به نیلگونی آسمان غبطه می خورم
با عطش تیر، دریا را می طلبم.
و ترانه ء ساحل شنی
دلم را به هم نوایی
آب و آینه می برد
امروز من، من شدم
لبریز از بودن ها
میان طپش های تند زندگی
در سکوت بی پروای خواستن
سراسر عشق می شوم
پر از شورهای بچگی
امروز …
روز مهربانی منست
روز میعاد من با زمین…
یا تبسمی کوتاه
از آمدنم ،
گیسوانم را
به دست باد می دهم
و به پیراهن تنم
عطر مریم می زنم
عروس گرما می شوم
و آسمان را
به لبخند خورشید
عادت می دهم
امروز میان دلتنگی بهار
به نیلگونی آسمان غبطه می خورم
با عطش تیر، دریا را می طلبم.
و ترانه ء ساحل شنی
دلم را به هم نوایی
آب و آینه می برد
امروز من، من شدم
لبریز از بودن ها
میان طپش های تند زندگی
در سکوت بی پروای خواستن
سراسر عشق می شوم
پر از شورهای بچگی
امروز …
روز مهربانی منست
روز میعاد من با زمین…
مریم پورقلی