ذهن ما باغچه است | دکتر زندگی

ذهن ما باغچه است

ذهن ما زندان است
ما در آن زندانی
قـــفل آن را بشکن
در آن را بگشای
و بـرون آی ازین دخمه ظلمانی
نگشایی گل من
خـویـش را حبـس در آن خواهی کرد
همدم جهل در آن خواهی شد
همدم دانش و دانایی محدوده خویش
و در ایـن ویـرانی
همچنان تنگ نظر می مانی
هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است
ذهن بی پنجره دود آلود است
ذهن بی پنجره بی فرجام است
بگشاییم در این تاریکی روزنه ای
بگذاریم زهر دشت نسیمی بوزد
بگذاریم ز هر موج خروشی بدمد
بگذاریم که هر کوه طنینی فکند
بگذاریم ز هر سوی پیامی برسد
بگشاییم کمی پنجره را
بفرستیم که اندیشه هوایی بخورد
و به مهمانی عالم برود
گاه عالم را درخود به ضیافت ببریم
بگذاریم به آبادی عالم قدمی
و بنوشیم ز میخانه هستی قدحی
طعم احساس جهان را بچشیم
و ببخشیم به احساس جهان خاطره ای
ما به افکار جهان درس دهیم
و زافکار جهان مشق کنیم
و به میراث بشر
دِیـن خود را بدهیم
سهم خود را ببریم
خبری خوش باشیم
و خروسی باشیم
که سحر را به جهان مژده دهیم
نور را هدیه کنیم
و بکوشیم جهان
به طراوت و ترنم
تسکین و تسلی برسد
و بروید گل بیداری، دانایی، آبادی
در ذهن زمان
و برویَد گل بینایی، صلح، آزادی، عشق
در قلب زمین
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
و نکاری گل من
علف هرز در آن می رویَد
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کـمتـر از زحمت برداشتن
هـرزگـی آن علف است
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی… گل آرایی ذهن
نازنین ؛
نازنین ؛
نازنین
هرگز آدم ، آدم نشود

مجتبی کاشانی(۱۳۸۳- ۱۳۲۷)

درباره‌ی دکتر زندگی

دکتر زندگی
خانواده، عشق، تحول، موفقیت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *