ذهن ما زندان است ما در آن زندانی قـــفل آن را بشکن در آن را بگشای و بـرون آی ازین دخمه ظلمانی نگشایی گل من خـویـش را حبـس در آن خواهی کرد همدم جهل در …
بیشتر بخوانید...بودنمان را قدر بدانیم
دنیا را همین دورهمی های دوستانه و قهقهه های از ته دل و شعرهای فروغ و مهربانی بی نهایتِ عاطفه، جای زیبایی برای زندگی کرده است. مهم نیست که گاهی، روزگار ناسازگاری می کند، همه …
بیشتر بخوانید...هنوز هم…
هنوز هم مردان و زنان واقعي هستند که مي شود به آنان اطمينان کرد… هنوز هم مردماني هستند که مي تواني با آن ها به راحتي درد و دل کني… هنوز هم آدم هايي هستند …
بیشتر بخوانید...تلاش
مردی بود که به جنگل می رفت و با جمع آوری هیزم و فروش آنها، امرار معاش می کرد. روزی ناگهان صدای غرش شیری را شنید و در حالی که از شدت ترس به خود …
بیشتر بخوانید...دستانِ خدا
پرده ، اندكي كنار رفت و هزار راز روي زمين ريخت. رازي به اسم درخت، رازي به اسم پرنده، رازي به اسم انسان. رازي به اسم هر چه كه ميداني. و باز پرده فرا آمد …
بیشتر بخوانید...قولِ ماندن
همه ي آدم ها يک روز مي آيند و مدتي مي مانند، دل هايمان به بودنشان خوش است اما ته دلمان باور داريم که روزي مي روند، تا جايي هم که بتوانيم باورمان را، باورش نمي کنيم. چون …
بیشتر بخوانید...پاداش مهرورزی
روزی مهدی فخارزاده، نمایندهی ارشد شرکت بیمهی مترو پولیتان لایف آمریکا، به دیدن یکی از افراد تحت پوشش بیمه رفت که به عارضهي قلبی دچار شده بود و جهت دریافت وجه بیمه، اظهارنامهای را تسلیم …
بیشتر بخوانید...لبخندهای تو
صبح به ترانه عاشق مي شوم و به آفتاب و به لبخندهاي تو اين صبح مال توست و مال من بيا زندگي کنيم ميان دو نگاه… هر لحظه که باشي صبح همان يک دم است …
بیشتر بخوانید...شمعدانی ها را نوازش کن!
شاید روزی از راه برسد که بدون ترس بخندی فکر کنی چشمانت را ببندی و راه بروی دور و دورتر شوی آن قدر دور که هیچ کس را نبینی شاید آن روز دیر نباشد شاید …
بیشتر بخوانید...من ” قهرمان” زندگی ام هستم
همیشه که نمی شود از یک زاویه به زندگی نگاه کرد. زندگی زاویه های متفاوت خاص خودش را دارد. اینکه اول صبح چشمانت را باز کنی و لبخند بزنی به روزی که در انتظارت هست. یا …
بیشتر بخوانید...