دروغ های دوران نامزدی | دکتر زندگی

دروغ های دوران نامزدی

وقتی عاشقی، پول بی معنی است!

وقتی بهرام به خواستگاری ام آمد. انگار همه ی دنیا را به من بخشیده بودند. او قشنگ ترین خاطره ی دوره ی نوجوانی و جوانی ام بود و من کنار او زیباترین لحظه های عشق را تجربه کرده بودم. علاقه ی من به بهرام، چیزی شبیه عشق های افلاطونی بود؛ از آن عشق هایی که فقط در کتاب ها می شود نظیرش را خواند. از آن دلبستگی هایی که فرهاد به خاطر شیرین، دل کوه را با تیشه می شکافد و شیرین به خاطر او هر گوشه و کنایه ای را به جان می خرد. در چنین ماجراهای عاشقانه ای هر دو طرف حاضرند به خاطر هم از جانشان هم بگذرند، چه برسد به داشته هایشان!

علاقه من و بهرام تا حدی بود که می خواستیم همه ی باید و نبایدها را زیر پا له کنیم تا ثابت کنیم عشق بر همه ی موانع پیروز می شود و دلبستگی تنها شرط خوشبختی است. برای همین بود که وقتی بهرام فیش حقوقی اش را روی میز کافی شاپ جلوی من گذاشت و گفت همه ی درآمد ماهیانه اش همین مبلغ اندکی است که به عنوان یک کارمند ساده از شرکتشان دریافت می کند، هیچ اخمی به چهره ام ننشست. آن روز بهرام درباره ی میزان درآمد و نحوه ی خرج کردن و اختلاف سطح طبقاتی مان با حوصله توضیح داد؛ اما من در تمام مدتی که او حرف می زد، دستم را زیر چانه ام گذاشته بودم و با لذت به خطوط صورتش می نگریستم و فکر می کردم که چقدر از اندازه ی علاقه ی من به خودش بی خبر است. من دیوانه ی او بودم و هیچ دیوانه ای چرتکه ی درست و غلط نمی اندازد و حساب و کتاب نمی کند.

عاقبت هم وقتی خانواده اش آمدند خواستگاری، پدرم روراست و صریح گفت با توجه به اختلاف طبقاتی بین خانواده ها و با وجود شناختی که از من دارد اصلا به آینده ی این ازدواج خوش بین نیست. اما من آن قدر عاشق بودم و پرشور و شوق که فکر می کردم با این حد از شیفتگی می شود به همه ی موانع دنیا غلبه کرد تا چه برسد به اختلاف طبقاتی!

سرانجام عروسی کردیم و من از خانه ی بزرگ پدری ام به یک خانه ی کوچک استیجاری نقل مکان کردم. اوایل همه چیز خوب بود. چون من تا حد مرگ شیفته ی بهرام بودم؛ اما وقتی کم کم دوران شیفتگی روزهای آغازین ازدواج به پایان رسید و تب و تاب روزهای اول عشق و عاشقی فروکش کرد، احساس ناامیدی، افسردگی و سرخوردگی بر همه ی وجودم غلبه کرد. حالا دیگر حالم از کلمه ی “ندارم” و “نمی توانم” و “در حد وسعم نیست” به هم می خورد، آن قدر که احساس می کنم هربار که این عبارات را از دهان بهرام می شنوم، تا حد مرگ از او بیزار می شوم؛ اما حق هیچ اعتراضی ندارم، زیرا این روزها همان آینده ای بود که شرح کاملش را پیش از ازدواج، از بهرام و پدرم شنیده بودم؛ اما نخواستم بپذیرم و باور کنم!

نظر کارشناس:

بزرگترین دروغی که در دروان نامزدی و آشنایی پیش از ازدواج می توانید به هم بگویید این است که “چون من عاشق تو هستم، پول و مادیات اصلا برایم مهم نیست.”، زیرا پول و مشکلات مالی، به راستی علت بسیاری از دعواهای زوجین است و بیشتر از هر موضوع دیگری حتی “رابطه زناشویی”، زمینه ساز اختلاف و مشاجره می شود.

بسیاری از روان پزشکان معتقدند هیچ چیز بیشتر از دو عامل “فقر” و “بی وفایی” عشق را زایل نمی کند، در حالی که متاسفانه بیشتر مردم فکر می کنند اگر همواره با هم مهربان باشند، حتما مشکلات مالی و اقتصادی شان خود به خود رفع خواهد شد. به همین دلیل حل مشکلات اقتصادی و شیوه های مدیریت مالی را به بعد از ما عسل موکول می کنند، غافل از اینکه چنین تصمیمی به زودی در زندگی شان فاجعه ای به بار خواهد آورد.

در حقیقت از آن جا که زن و مرد هر کدام در محیطی کاملا متفاوت از یکدیگر پرورش یافته اند، درباره ی مدیریت مالی، شیوه ی خرج کردن و پس انداز نیز شیوه های متفاوتی را آموخته اند. برای هر خانواده پول، مفهوم و جایگاهی خاص دارد. در عین حال با توجه به این که افراد در موقعیت مالی متفاوتی به سر برده اند، روش برخورد آن ها با عبارت “ندارم” در زندگی زناشویی بسیار متفاوت و البته تعیین کننده است. بنابراین اگر می خواهید عشق تان پابرجا و بادوام باقی بماند، پیش از مراسم عروسی، درباره ی مسائل مالی شفاف سازی کنید.

 

منبع: مجله ی موفقیت

درباره‌ی صابر خطیری

صابر خطیری
- پژوهشگر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *