انسان | دکتر زندگی

انسان

عدالت از لوازم تمدن است، یعنی این ضمانت كه نظام حقوقی استقرار یافته، از این پس به سود فرد شكسته نشود.((زیگموند فروید))زندگی جمعی انسان تنها زمانی امكان پذیر می شود كه افراد زیادی گرد هم آیند كه از یكایك افراد جمع، نیرومندتر و در برابر فرد، یكپارچه باشند.((زیگموند فروید))

انسانها اكنون در چیرگی بر طبیعت تا جایی پیش رفته اند كه می توانند به كمك آن، یكدیگر را تا آخرین نفر نابود كنند.((زیگموند فروید))

فایده ی نظم، انكار ناشدنی است، زیرا بهترین امكان بهره گیری از مكان و زمان را به انسان می دهد و در ضمن، نیروهای روانی او را پاس می دارد.((زیگموند فروید))

نظم، نوعی اجبار در تكرار است كه وقتی برقرار شد، مشخص می كند كه یك كار، كی، كجا و چگونه انجام شود و با این روش، آدمی را از درنگ و تردید در تكرار موارد مشابه به دور می دارد.((زیگموند فروید))

از انسان متمدن می خواهیم كه هر جا در طبیعت با زیبایی روبرو می شود، به آن احترام بگذارد و تا آنجا كه دستانش توانایی كار داشته باشند، آن را در آفرینش اشیاء به كار گیرد.((زیگموند فروید))

“تمدن” به مجموعه ی دستاوردها و نهادهایی گفته می شود كه زندگی ما را از زندگی حیوانی پیشینیان دور می كند و دو هدف دارد: یكی نگاهبانی از انسان در برابر طبیعت و دیگری تنظیم روابط بین انسانها.((زیگموند فروید))

تسلط بر طبیعت تنها شرط نیك بختی انسان نیست، چنان كه تنها هدف كوشش های تمدن هم نیست، اما نمی توان بی ارزش بودن پیشرفت های تمدن را از آن نتیجه گرفت.((زیگموند فروید))

اگر كسی را دوست دارم باید به گونه ای، شایسته ی آن باشد.((زیگموند فروید))

همه ی انسانها ارزش دوست داشتن ندارند.((زیگموند فروید))

همان گونه كه یك تاجر هوشیار از به كار انداختن سرمایه اش در یك جا پرهیز می كند، مصلحت زندگی حكم می كند كه آدمی چشم داشت همه ی رضایت خویش را از یك گرایش نداشته باشد.((زیگموند فروید))

خانه، بدلی برای بطن مادر؛ مسكنی كه زمانی برای انسان امن ترین و آسایش بخش ترین مكان بوده است و برای همیشه آرزوی آن را دارد.((زیگموند فروید))

كسی كه اهل عمل باشد، از جهان بیرون، كه نیروی خود را با آن می آزماید، دست نمی كشد.((زیگموند فروید))

قاعده ای وجود ندارد كه به كار همه بخورد؛ هر كس باید خود راهی بیابد كه او را نجات دهد.((زیگموند فروید))

آدمی به كار كمتر گرایش دارد تا به امكانات دیگر خشنود شدن. بیشتر انسانها به اجبار كار می كنند و این فرار طبیعی از كار موجب پیچیده ترین دشواری های اجتماعی می شود.((زیگموند فروید))

هر كس كه از هنر تاثیر پذیرفته باشد می داند كه ارزش هنر به مثابه ی سرچشمه ی لذت و تسلی خاطر در زندگانی حدی ندارد.((زیگموند فروید))

نخست ملتها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. به راستی، فرد، خود، تازه ترین آفریده است.((نیچه))

ای بسا كس كه زنجیر خویش نتواند گسست، اما بندگسل دوست خویش تواند بود.((نیچه))

با شناختن هر چیزی در كسی آن چیز را در او برافروخته می سازیم. پس، از خُردان بپرهیز.((نیچه))

هنوز همسایه را دوست می دارند و خود را بدو می سایند [ =مالیدن ]؛ زیرا انسان به گرما نیاز دارد.((نیچه))

دردا، زمانی فرا رسد كه از انسان دیگر اختری نزاید. دردا، زمانه ی خوار شمردنی ترین انسان فرا رسد؛ انسانی كه دیگر خود را خوار نتواند شمرد.((نیچه))

دوست می دارم آن را كه آیندگان را بر حق می كند و گذشتگان را نجات می بخشد؛ زیرا می خواهد جان بر سر كار انسانهای كنونی نهد.((نیچه))

هر كس هر چه را كه با خود به خلوت بَرَد آن چیز آنجا رشد می كند، از جمله ددِ درون. از این رو بسیاری را باید از خلوت نشینی بر حذر داشت.((نیچه))

هر كس تنها آبستن فرزند خویش است. مگذارید در گوش تان افسانه بخوانند و افسون تان كنند! همسایه ی شما كیست! و اگر «برای همسایه» كاری كنی، هنوز برایِ او نمی آفرینی!((نیچه))

شجاع آن كسی است كه ترس را می شناسد، اما بر ترس چیره می شود؛ آن كه مغاك [= گودنایِ ژرف و هولناك ] را می بیند، اما با غرور؛ آن كه مغاك را می بیند، اما با چشمانِ عقاب؛ آن كه با چنگالِ عقاب مغاك را می چسبد شجاع است!((نیچه))

آنچه را كه غوغا روزی بی دلیل باور داشته است، چه كس می تواند با دلیل واژگون كند؟((نیچه))

آن كس كه خوب به دنبال می رود، به آسانی دنباله روی می آموزد؛ زیرا همیشه دنبال دیگران است!((نیچه))

چه كسی تاكنون دانسته است كه بزرگ كدام است و كوچك كدام؟ چه كس در جُستن بزرگی خوش بخت بوده است؟ تنها یك دیوانه: بخت یار دیوانگان است!((نیچه))

انسان كوچك، به ویژه شاعر، چه پُرشور با واژه ها از دست زندگی می نالد! به او گوش فرا دهید؛ اما گوش فرا دادن به لذتی را كه در هر نالیدنی هست، از یاد مبرید!((نیچه))

لذت و بی گناهی شرمگین ترین چیزهایند و نمی خواهند كسی خواهانشان باشد. آنان را باید داشت، اما گناه و درد را همان به كه بخواهند.((نیچه))

هر چیزی را جویدن و گواریدن، طبع بی گزند خوكانه است! همیشه «آری» گفتن كار خر است و آن كس كه جانِ خران دارد!((نیچه))

هر كه بخواهد همه چیز آدمیان را دریابد، می باید به همه چیزشان دست ساید. اما دستهای من پاك تر از آن اند كه به این كار آیند.((نیچه))

سراسر روز، قلاب به دست در كنار بركه می نشینند و خود را ژرف می انگارند. اما من كسی را كه در جای بی ماهی ماهیگیری كند سطحی نیز می نامم.((نیچه))

از ته دل ساده لوحانه بیش از همه خواهان آن اند كه كسی ایشان را آزار نرساند. از این رو به پیشباز [ =پیشواز ] هر كس می روند و با او كنار می آیند. اما این ترس است، اگر چه «فضیلت» بنامند اش.((نیچه))

هر آن كس كه نخواهد در میان بشر از تشنگی هلاك شود، باید بیاموزد كه از هر جام بنوشد و هر آن كس كه بخواهد در میان بشر پاك بماند، باید بداند كه چگونه خویش را با آب ناپاك نیز بشوید.((نیچه))

آنچه در انسان بزرگ است این است كه او پل است نه غایت؛ آن چه در انسان خوش است این است كه او فراشدی است و فروشدی.((نیچه))

به راستی، انسان رودی است آلوده؛ دریا باید بود تا رودی آلوده را پذیرا شد و ناپاكی را نپذیرفت.((نیچه))

اگر بناست كه خدمتكار باشی، كسی را بجوی كه به خدمت تو بیش از همه نیازمند باشد!((نیچه))

ای بسا كس، بلندی انسان را نتواند دید و اینكه پستی او را فرا چشم می بیند، فضیلت می شمرد. بدین سان، شور چشمی خود را فضیلت نام می نهد.((نیچه))

آدمی را ارزش های دروغین و كلامهای پوچ، هولناك ترین هیولاست! سرنوشت شوم دیری در آنها می خسبد و چشم براه می ماند.((نیچه))

من كه بخشنده ام با خوشدلی می بخشم، چون دوستی به دوستان. اما غریبان و مسكینان را بهل [ =گذاشتن كسی را به مراد خود ] تا خود از درخت من میوه بچینند. این گونه كمتر شرمسار می شوند.((نیچه))

آدمی درشت ترین پاسخ را آنگاه می دهد كه با فرزانگی خویش، حقیقت را در میان می نهد.((نیچه))

مرد بزرگوار هرگز كسی را شرمسار نمی كند و خود از دیدار دردمندان شرمسار نمی شود.((نیچه))

مرد دانا انسان را چنین می نامد: جانوری با گونه های سرخ.((نیچه))

عدالت با من چنین می گوید: انسانها برابر نیستند و برابر نیز نخواهند شد!((نیچه))

گوشه نشین چاهی ژرف را ماند؛ سنگی در آن افكندن آسان است، اما چون به ته چاه فرو رفت، هان، چه كس آن را باز برون خواهد آورد؟((نیچه))

زن از چه كس از همه بیش بیزار است؟ آهنی به آهن ربا چنین گفت: «از تو از همه بیش بیزارم كه كشش داری، اما نه چندان كه به خود بكشانی.»((نیچه))

بیش از آن دوست بدارید كه دوست تان می دارند و در این كار هرگز از هیچ كس واپس نمانید.((نیچه))

تنها به انسان شریف می توان آزادی جان ارزانی كرد.((نیچه))

تا آنجا كه ممكن است آدمی می بایست نیازهای ضروری خویش را خود برآورد، اگر چه نصفه نیمه و ناقص؛ این است راه آزادی جان و تن [ شخصیت ].((نیچه))

هر كس كه با كمال میل می خواهد به وجد درآید و به آسانی بر جهد بالا رود، باید مراقب باشد بی اندازه سنگین نشود، مثلاً اینكه بسیار نیاموزد و نگذارد از دانش آكنده شود. این كار او را كرخت می كند! ای پر شوران، هوای خودتان را داشته باشید!((نیچه))

به محض اینكه آدمی خود را یافت، باید این را نیز دریابد كه گاه گاهی خود را گم كند و دوباره بیابد؛ به این شرط كه اندیشمند باشد. به زیان چنین كسی است كه همواره به یك فرد وابسته باشد.((نیچه))

چیست بزرگ منشی بزرگ منش ترین انسان در قبال بزرگ منشی ای كه فروتن ترین كس داراست، با توجه به اینكه وی خود را در طبیعت و جهان در مقام ” انسان ” احساس می كند!((نیچه))

اگر آدمی زیرك باشد، بهترین كاری كه می تواند بكند، فرزانه بودن است.((نیچه))

انسان آگاه را مردم به آسانی ترسو، متأثر و خرده بین می شمرند.((نیچه))

خطرناكترین هوادار، كسی است كه با رویگرداندن وی از حزب، آن حزب به تمامی نابود می شود و البته بهترین هوادار هم اوست.((نیچه))

انسان مخالف هر چیزی است كه موقتاً در تملك اوست، بدون تیمارداری و جانفشانی برای آن ملك، برخوردی سودجویانه با آن دارد، یا در مقام غارتگر و اسراف كاری بی چشم و رو با آن برخورد می كند.((نیچه))

آدمی در پیشگاه هر كه بدرخشد، میل دارد او را چراغ [ روشنایی ] بداند.((نیچه))

آدمها به سوی روشنایی می شتابند و گرد چراغ جمع می شوند، نه برای اینكه بهتر ببینند، بلكه برای اینكه بهتر بدرخشند.((نیچه))

اگر انسان مدام بی اندازه گرامی داشته شود و اندك بخورد، نرم خوترین كس می شود.((نیچه))

این اندیشنده نیاز به كسی ندارد كه رد و انكارش كند؛ وجود خودش برای این كار كفایت می كند.((نیچه))

وقتی كسی از ما پوزش می خواهد، بایستی این كار را به بهترین نحو انجام دهد؛ و گرنه خودمان به آسانی در مقام گناهكار جلوه می كنیم و احساس ناگواری به ما دست می دهد.((نیچه))

در گفتگو با آدمهای عامی و میان مایه، می باید این را بفهمیم كه با چشمهای بسته ی متفكر بیاندیشیم، تا به عوامانه و میان مایه اندیشیدن دست یابیم و بتوانیم آن را دریابیم.((نیچه))

چگونه می تواند كسی اندیشمند شود، اگر دست كم یك سوم هر روزش را به دور از غوغا و شور، بی آدمیان و كتابها سر نكند؟((نیچه))

عشق به آدمها هرچه بیشتر می شود، عاشقان بی پرواتر می شوند، تا آنجا كه سرانجام دیگر شایسته ی عشق نیستند و به راستی كدورتی در میانه پدیدار می شود.((نیچه))

از كسی كه نمی تواند كاری را درست انجام دهد، باید بخواهیم هرگز دور و بر آن كار نرود.((نیچه))

در زمانه ی ما نسبت به كسی كه به خود باور دارد، بدگمان می شوند.((نیچه))

بسیار پیش می آید كه انسان در طول سفر مقصدش را از یاد می برد. … فراموش كردن نیات، رایج ترین حماقتی است كه مردم مرتكب می شوند.((نیچه))

انسانیت بایستی روزگاری درختی شود كه بر سراسر زمین سایه افكند، با میلیاردها شكوفه ای كه می باید همه در كنار یكدیگر میوه شوند و زمین، خود نیز برای تغذیه ی چنین درختی فراهم شود.((نیچه))

خشم گرفتن و مجازات كردن از انگاره ی حیوانی مان بر جای مانده است. آدمی تازه زمانی سخنگو می شود كه این هدیه ی سنگین بدرد نخور را به حیوانات بازپس دهد.((نیچه))

هر چه فرد [ مقتدر ] زیرك تر باشد، جاه طلبی او بیشتر است؛ زیرا افزایش باور به قدرت به مراتب ساده تر از افزایش نفس قدرت است.((نیچه))

اساساً فرد نیرومند نه فقط با طبیعت بلكه با جامعه و تك تك افراد ناتوان تر نیز به مثابه ی سوژه ی شكارش رفتار می كند؛ تا آنجا كه می تواند از آنها بهره كشی می كند و آنگاه راه خویش می گیرد و می رود.((نیچه))

یك هنر مند شریف اساساً مجاز خواهد بود كه بداند كارش بر چه كسی تأثیر می گذارد! و آیا هرگز بر مردم! بر ناپختگان! بر احساساتی ها! بر بیماران و اما بیش از همه بر گرانجانان [ =مردم سخت جان ] تاثیر می گذارد؟!((نیچه))

انسان بی آنكه شنونده باشد می تواند بسیار بشنود، اگر كه نیك نگریستن و نیز گاهگاه هیچ نكردن و از نظر دور داشتن را دریابد.((نیچه))

برای كسی كه نمی بیند بر صحنه چه رخ می دهد، موسیقی دراماتیك چیزی نابخردانه است.((نیچه))

آه، بر چه ملال ها باید چیره شد و چه مایه عرق باید ریخت تا آدمی بتواند رنگهای خودش، قلم موی خودش و بوم خودش را پیدا كند!((نیچه))

كسی كه رنج هایش را بر صفحه ی كاغذ آورد، نویسنده ای اندوهگین می شود: اما وقتی به ما بگوید از چه رنج می بُرد و چرا اكنون در شادمانی آرمیده، نویسنده ای جدی به شمار می رود.((نیچه))

پیمان ها و قراردادها [ی هنری] همانا ابزارهای هنری غالب برای دریافت شنوندگان هستند، زبانی مشترك و فراگرفته با مشقت بسیار، كه با یاری آن هنرمند می تواند به راستی خود را به كسی كه با او سخن می گوید بشناساند.((نیچه))

با خود عهد بسته ام [ آثار ] نویسنده ای را نخوانم كه از آثارش پی ببرند بر آن بوده كتابی فراهم آورد، بلكه فقط [ آثار ] كسی را بخوانم كه اندیشه هایش به ناگهان به صورت كتاب درآمده است.((نیچه))

در میان آدمیان هیچ عامی گرایی ای بزرگتر از مرگ نیست؛ زاده شدن در این مرتبه مقام دوم را دارد، زیرا همه ی آنها كه می میرند، زاده نمی شوند.((نیچه))

انسانی كه دردهایش را پشت سر گذاشته باشد، در حكم دارنده، به قلمرو بارآورترین خاك پا نهاده است؛ همچون استعمارگری كه بر جنگلها و آبگیرها فرمانروا می شود.((نیچه))

همه انسانهای به اصطلاح عملگرا گونه ای مهارت در خدمت گزاری دارند؛ همان چیزی كه آنها را عملگرا می سازد، چه برای دیگری و چه برای خود.((نیچه))

كسی كه بر آن است كه از همه ی نیكی ها بهره ای برای خود برگیرد، باید در پاره ای اوقات خُرد بودن را درك كند.((نیچه))

آدمی نباید در خطاهایش چنان بدمد كه مبدل به شومناكی ابدی شوند.((نیچه))

هر گدایی حیله گر می شود؛ همانند هر كسی كه از سر كمبود یا نیازمندی (چه شخصی و چه عمومی) پیشه ای را در پیش می گیرد.((نیچه))

آدمی می خواهد [ بر آسیب رسان ] رنج و اندوه ببارد. به عكس، اندك نشانی از ایمن كردن خویش از زیان های بعدی، در منظر انتقامجو دیده نمی شود.((نیچه))

آدمیان به مراتب به تصاویر اندیشه ی خود بسیار وابسته تر هستند تا به محبوبترین دلدارشان.((نیچه))

در گفتگوی درازدامنه تر، فرزانه ترین كس نیز یكباره دیوانه می شود و سه باره، نابخرد.((نیچه))

در درون انسان راستین، كودكی پنهان است؛ كودكی كه می‌خواهد بازی كند.((نیچه))

كسی خواهد بود كه بتواند حق ات را بدهد؟ پس حق ات را بگیر.((نیچه))

آن كه به فراز می رود، ستایش شایسته ی اوست! اما كسی همواره از فراز می آید! حتی به دور از ستایش می زید؛ فرازنده اوست!((نیچه))

آن كه هراسناك نیست، كسی را نمی هراساند؛ و تنها آن كه هراس می افكند دیگری را ره می نماید.((نیچه))

تندرست آن كسی است كه فراموش كرد.((نیچه))

نادرستی یك حكم باعث نمی شود كه آن حكم را رد كنیم. احكام نادرست برای زندگی بشری ضروری است و رد كردن آنها به معنای رد كردن زندگی است.((نیچه))

چهار فضیلت انسان والا عبارت است از : دلیری، درون بینی، همدلی و تنهایی كه گرایش به آنها سبب پاكی می شود.((نیچه))

نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم، بلكه از فرد برابر با خود یا بهتر از خود متنفریم.((نیچه))

كسی كه آرمان نداشته باشد، كمتر بی بند و بار است تا كسی كه راه رسیدن به آرمانش را نمی داند.((نیچه))

كسی كه جنگجو است، باید همواره در حال جنگ باشد؛ چون در زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد.((نیچه))

ذهن و اندیشه مسئول به خطا افتادن بشر است.((نیچه))

حقیقت مانند آب دریا است؛ چون نمك آب دریا زیاد است، تشنگی را رفع نمی كند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود، مثل آب شور دریا خواهد بود كه تشنگی اش را رفع نخواهد كرد.((نیچه))

انسان باید بهتر و شریرتر شود، من چنین می آموزانم! شریرانه ترین چیز برای بهترین چیز در ابر انسان نیاز است.((نیچه))

آدمهای حقیر، انسانهای والا را دیوانه می پندارند. چرا كه این انسانها سرشت نامعقول تری داشته و به سمت چیزهای استثنایی جذب می شوند؛ چیزهایی كه هیچ جذابیتی برای بسیاری از مردم ندارند.((نیچه))

از ابر انسان است كه انسان های برتر، دلگرمی و شجاعت می گیرند.((نیچه))

انسان چیزی است كه بر او چیره می باید شد.((نیچه))

شاید من بهتر می دانم كه چرا بشر تنها حیوانی است كه می خندد؛ تنها انسان است كه به شدت رنج می برد و ناگزیر است خنده را بیافریند.((نیچه))

آدمی به دلیل نیاز به مراقبت و كمك دیگران با آنها ارتباط برقرار می كند.((نیچه))

با رنج عمیق درون، آدمی از دیگران جدا می شود و سرافراز می گردد.((نیچه))

بشر برای فرار از خدا، طبیعت را عامل همه چیز می داند و در طبیعت، قانونی در كار نیست، بلكه پدیده های طبیعی به دلیل قدرت به وجود می آیند.((نیچه))

آنچه آدمی را والا می سازد، مدت زمان احساس های والا در اوست، نه شدت آن احساس ها.((نیچه))

آن كس كه نمی تواند فرمان دهد بایستی فرمان ببرد.((نیچه))

انسان های آزاده، دل شكسته و پر غرور، خود را از تیررس نگاه دیگران پنهان می كنند.((نیچه))

استعداد، آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش رو به كاستی نهاد، آنچه هست نمایان می شود.((نیچه))

انسان موجود عجیبی است! اگر به او بگویید در آسمان خدا یكصد میلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد، بی چون و چرا می پذیرد. اما اگر در پاركی ببیند روی نیمكتی نوشته اند رنگی نشوید، بی درنگ انگشت خود را به نیمكت می كشد تا مطمئن شود.((نیچه))

بلندپروازی من آن است كه در ده جمله چیزی را بگویم كه كسی دیگر در یك كتاب می گوید.((نیچه))

بشر حق انتخاب ندارد، چون محكوم و مجبور به سرنوشت است.((نیچه))

خود را جایی درگیر كن كه فضیلتِ دروغین به كار نیاید، چنان جایی كه آدمی در آن، همچون بندباز بر رویِ بند، یا می افتد یا سرِ پا می ماند، یا راه به بیرون می برد… .((نیچه))

یك فرد رمانتیك، هنرمندی است كه ناخشنودی والای او نسبت به خودش، وی را آفرینش گر می سازد؛ كسی كه از خودش و جهانش به دور می نگرد؛ به پشت سر می نگرد.((نیچه))

برادران آیا من سنگدلم؟ باری من می گویم هرچه را كه افتادنی است می باید بیشتر زور داد! هر چه امروزین است می افتد و بر می افتد! چه كسی می خواهد آن را نگاه دارد؟ باری من می خواهم آن را بیشتر زور دهم!… به آن كس كه پرواز نمی آموزید تندتر افتادن آموزید.((نیچه))

سیاستمدار انسانها را به دو دسته تقسیم می كند: ابزار و دشمن؛ یعنی تنها یك طبقه را می شناسند و آن هم دشمن است.((نیچه))

بطن هستی با انسان جز به صورتِ انسان سخن نمی گوید.((نیچه))

بشر امروز در پرستش بتان می زید، بتان عرصه ی اخلاق، بتان گستره ی سیاست، بتان عرصه ی فلسفه. خدایانی كاملاً باطل كه خود آنها را بر ساخته آنگاه پرستیده اند.((نیچه))

زمین روزی از آن ابر انسان می شود.((نیچه))

انسان برتر از ابرانسان بسیار دور است.((نیچه))

اگر ما “بی دل و جان” هستیم؛ دست كم نسبت به زندگی چنین نیستیم؛ بلكه اكنون با همه ی انواع “تمنیات” روبروییم. با خشمی ریشخندآمیز در آنچه “آرمانها” می نامیم، در حال غور و تامل هستیم. ما خویش را خوار می شماریم تنها از آن رو كه لحظه هایی وجود دارند كه نمی توانیم آن انگیزش نامربوطی را كه “آرمانگرایی” نام دارد، مهار كنیم. تاثیر نازپروردگی بیش از اندازه، نیرومندتر از خشم فرد بی دل و جان است.((نیچه))

بسیاری از افراد در پیگیری راهی كه برگزیده اند، لجاجت و یكدندگی می كنند و تنها تعداد بسیار اندكی در پی هدف هستند.((نیچه))

اگر بگویند كه من انسانم این پیشداوری است. اما در میان انسانها نیز زندگی كرده ام و با هرچه كه انسانها احساس می كنند آشنا هستم، از چیزهای كوچك تا بزرگ.((نیچه))

عشق، خطری است در كمین تنهاترین كس، عشق به هر چیزی كه زنده باشد و بس! براستی؛ خنده آور است جنون و فروتنی من در عشق!((نیچه))

با آدمیان زیستن دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوارتر است.((نیچه))

بشر امروز در پرستش بتان می زید؛ بتان عرصه ی اخلاق، بتان گستره ی سیاست، بتان عرصه ی فلسفه. خدایانی كاملاً باطل كه خود آنها را بر ساخته آنگاه پرستیده اند. از این روی از راه راست بیراه گشته و همواره بر این باور پا می فشرده و از آن چنان جانبداری كرده تا اینكه به فرجامش رسیده اند؛ جایگاهی كه از همان ابتدا به نیستی و فنا چشم داشت.((نیچه))

آیا بهتر نیست كه انسان گرفتار یك قاتل و جانی شود تا اینكه در رویاهای یك زن شهوت پرست فرو رود.((نیچه))

مردم دنیا دو دسته اند: یكی زیر دستان و دیگر، بزرگان اصالت. شرف متعلق به بزرگان است و آنها غایت وجود بوده و زیردستان، ابزار اجرای هدفهای ایشان هستند. پیشرفت دنیا و بسط زندگی انسان به وسیله ی بزرگان و سرداران صورت می پذیرد كه اندك شمارند.((نیچه))

فرزانه ترین انسانها برای آسایش خاطر من چنین گفته اند: دریغا كاش امروز نیز چنین می بود! زیرا شر بهترین نیروی انسان است.((نیچه))

هزار تلاش انسان به اندازه ی یك تقدیر كارساز نیست.((نیچه))

انسان ستمكارترین حیوان است.((نیچه))

آزادی ابر انسان تنها در صورتی حقیقی است كه در زمان فراشد [ =فرا رفتن ] و در ساختن آینده ای بر پایه ی گذشته عملی شود.((نیچه))

افراطی ترین صورت هیچ انگاری می تواند این دیدگاه باشد كه همه باورها؛ همه چیزی را حقیقی انگاشتن ها، لزوماً به خطا می روند؛ به این علت ساده كه هیچ دنیای حقیقی در كار نیست. چنین است یك ظاهر دورنمایی كه از درون ما سرچشمه گرفته است.((نیچه))

مرگ، خود، بهترین دلیل آسمانی بودن انسان است.((نیچه))

آن كس كه نداند خواست خویش را در چیزها چگونه بگمارد؛ دست كم معنایی بر آن خواهد افزود … و از آن، این پندار زاده می شود كه گاهی در آن خواست بنیاد باوری بوده است.((نیچه))

آنگاه كه آدمی ((چرایی / غایت چیست)) زندگی خویش را می شناسد؛ آنگاه است كه او از هر ((چگونه ؟)) آسوده خاطر می شود. آدمی مشتاق نیكبختی نیست؛ تنها انگلیسی چنین است.((نیچه))

شاعران همه باور دارند كه هر گاه كسی بر چمن یا بر دامنه ای خلوت دراز بكشد و گوش كند، از آن چیزهایی كه در میان زمین و آسمان است چیزی دستگیرش نخواهد شد.((نیچه))

برای گله ی انسانی تمام نشانه های ابرانسان، چون نشانه های بیماری یا دیوانگی پدیدار می شوند.((نیچه))

آرزو كردن چه قدر فرحبخش است، اما وقتی به آرزوی خود رسیدیم، شادی از درون ما رخت برمی بندد.((نیچه))

این تاج مرد خندان، این تاج گل سرخ را من خود بر سر نهادم. من خود خنده ی خویش را مقدس خواندم. بهر چنین كاری هیچ كس دیگر را امروز چندان كه باید نیرومند نیافته ام.((نیچه))

افزونی دانش گذشته و افزونی تاریخ، انسان را پژمرده و بزدل خواهد ساخت. در حالی كه انسان باید قادر باشد گذشته را به خدمت حال دربیاورد. البته اگر بتوانیم خوب یاد بگیریم كه تاریخ را وسیله ای برای زندگانی قرار دهیم.((نیچه))

شاد ماندن به هنگامی كه انسان در گیرودار كارهای ملال آور و پر مسئولیت است، هنر كوچكی نیست.((نیچه))

انسان باید والاترین آرمانهایش را دنبال نموده و هر لحظه به آنها عمل كند، چرا كه آنچه شخص اینك انجام می دهد، بازگشتی مكرر در سراسر ابدیت خواهد داشت.((نیچه))

اندیشه های ما، آری و نه گفتن های ما و اگر و اما گفتن های ما، همه با همان ضرورتی از درون ما رشد می كنند كه میوه از دل درخت؛ به هم مربوط و با هم خویشاوندند و همه از یك اراده، یك وضع جسمانی، یك خاك و یك خورشید نشان دارند.((نیچه))

نمی توان گفت آنچه برای یك نفر سزاوار است برای فرد دیگر هم سزاوار می باشد. برای مثال، انكار نفس و افتادگی سزاوار یك فرمانده نیست و برایش فضیلت محسوب نمی شود. حكم یكسان صادر كردن برای همه غیر اخلاقی است.((نیچه))

لذت بیرحمی در دیدن رنج دیگران است، اما فردی كه بیرحم است این بیرحمی گریبانگیر خودش هم می شود و به ایشان نیز آزار خواهد رسید.((نیچه))

فرد خلوت نشین می گوید كه حقیقت در كتابها نیست و فیلسوف آن را پنهان می كند. فرد والا از فهمیده شدن توسط دیگران در هراس است نه از بد فهمیده شدن؛ چون می داند كسانی كه او را بفهمند به سرنوشت او یعنی رنج كشیدن در دنیا دچار خواهند شد.((نیچه))

آدمی با رنج عمیق درونی از دیگران جدا می شود و والا می گردد. انسان های آزاده، دلِ شكسته و پر غرور خود را پنهان می كنند.((نیچه))

بشر به دلیل كسب قدرت به دنبال شناخت است، نه به دلیل تشنگی عقل ناب.((نیچه))

بشر را مشتاق زندگی ساده و همراه با ریاكاری اخلاق گرایانه می بینم.((نیچه))

همه به چیزی دلبستگی دارند و افراد والاتر به چیزهای والاتر، اما افراد فرومایه فكر می كنند كه افراد والاتر به چیزی دلبستگی ندارند و ظاهربینیِ افراد فرومایه از سطحی نگری و ریاكاری آنهاست و بر پایه هیچ شناخت اخلاقی نیست.((نیچه))

یك دانشمند حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر است نه فرمانبردار؛ او كمال بخش نیست، سرآغاز هم نیست؛ او فردی بی خویشتن است.((نیچه))

كسی كه دلش را به بند بكشد جانش را آزاد كرده است.((نیچه))

انسان نمی تواند از غرایز خود فرار كند؛ وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش روی می آورد.((نیچه))

قدرت خواهی بشر و نه میل به شناخت، اولین عامل برای گرایش او به فلسفه بوده است.((نیچه))

نمی توان از همساز بودن با طبیعت، یك اصل اخلاقی برای خود ساخت. زیرا طبیعت بیرحم است و اگر آدمی بخواهد مطابق با طبیعت زندگی كند باید بیرحم باشد.((نیچه))

برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت، جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند.((نیچه))

كسی كه می داند چرا زندگی می كند، چگونه زندگی كردن را هم می شناسد.((نیچه))

اینجا چشم انداز باز است و جان بر بلندا! اما انسانهایی خلاف این وضعیت هم هستند كه آنها هم بر بلندی اند و چشم اندازی باز دارند، اما به پایین می نگرند.((نیچه))

آن كس كه همیشه شاگرد باقی می ماند، زحمت های آموزگارش را به خوبی جبران نمی كند.((نیچه))

نور دورترین ستارگان، دیرتر از همه به انسان می رسد و تا زمانی كه نرسیده است، انسان انكار می كند كه در آنجا ستارگانی وجود دارد.((نیچه))

عینكی تیره بر چشم زنیم، زیرا گاهی نباید هیچ كس، چشمان و هیچ بنی بشری، “كنه” وجود ما را ببیند.((نیچه))

آن كس كه نمی خواهد بلندای انسانی را ببیند، با تیزبینی به امور پست و ظاهری در این انسان می نگرد و راز دل خویش را فاش می كند.((نیچه))

فرد خودپسند از هر نظر نیكی كه درباره خود می شنود، خوشحال می شود (بدون توجه به سودمندی و یا اصولا درستی یا نادرستی آن) و از هر نظر بدی ناراحت می شود؛ زیرا خود را تسلیم هر دو می كند.((نیچه))

انسان والا در وجود خویش برای فرد قدرتمند و نیز آن كسی ارزش قایل است كه قدرت چیرگی بر خویشتن را دارد و زمان سخن گفتن و لب فرو بستن را می شناسد، با علاقه بر خود سخت می گیرد و به سختگیری بسیار احترام می گذارد.((نیچه))

دوری از صدمه، زورگویی، چپاول متقابل و همسویی خواست های خود با دیگران ممكن است در مفهوم كلی بین افراد بدل به رسمی نیكو شود، به شرط آنكه شرایط آن فراهم باشد.((نیچه))

كسی دوستدار حقیقی زنان است كه امروزه به آنها بگوید : زنان در باب زنان سكوت كنند!((نیچه))

آن كس كه با هیولاها می جنگد، باید مراقب باشد كه خود به هیولا بدل نشود. اگر مدتی طولانی به پرتگاهی بنگری، پرتگاه نیز به تو چشم می دوزد.((نیچه))

ما در خواب و رویا انسانی را می آفرینیم و به او جان می دهیم و بعد هم در آمد و شد با او، این موضوع را از یاد می بریم.((نیچه))

در آمد و شد با دانشمندان و هنرمندان به آسانی مرتكب خطا می شویم، زیرا در پس وجود دانشمندانی جالب توجه، اغلب انسانی میان مایه را می یابیم و در پشت هنرمند میان مایه، اغلب انسانی بسیار جالب توجه.((نیچه))

یكی به دنبال قابله ای برای زایش اندیشه هایش است و دیگری به دنبال كسی كه به او یاری رساند و به این ترتیب، گفتگویی خوب پدید می آید.((نیچه))

آن كس كه نتواند راه دستیابی به آرمان خویش را بیابد، راحت تر و گستاخانه تر از كسی زندگی می كند كه آرمانی ندارد.((نیچه))

اگر ناگزیر شویم نظر خود را در مورد كسی تغییر دهیم، به خاطر این زحمتی كه فراهم كرده است، انتقام سختی از او خواهیم گرفت.((نیچه))

برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت، جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند.((نیچه))

بدیهی است كه نام ارزش های اخلاقی را در همه جا ابتدا بر انسانها و بعدها بر رفتارها اطلاق كرده اند.((نیچه))

درباره‌ی دکتر زندگی

دکتر زندگی
خانواده، عشق، تحول، موفقیت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *