وقتی مرا با دیگران مقایسه می کنی خودم را از دست می دهم و سعی می کنم نقاب های بیشتری بخرم تا برای دیدارهای بعدی مان بیش از پیش بتوانم “دیگران” باشم. از قالبی که مخصوص تنم هست جدا می شوم و کنارت می نشینم. مدام خود را جمع و جور می کنم باید کاملا کسی باشم که “تو” می پسندی!
به راستی این تویی ؟! درست مثل این است با اصرار به پنجره بگوییم در باشد و از سقف بخواهیم آسمان گونه پُر از ستاره بالایِ سرمان را آبی کند!
نه… نمی شود… بدرقه ات می کنم و چمدانت را خودم جمع می کنم. من اگر “خودم” باشد میان هفت میلیارد انسان حتما کسی هست که دوستم داشته باشد!
مونا مهرپور