فنجانی چای می نوشم و به خود می گویم در این عصرهای تنهایی که هیچ خیابانی مرا به او نمی رساند و هیچ کوچه ی بن بستی نشان از طعم لبهایش ندارد دیگر چه سود …
بیشتر بخوانید...میان عصیانِ چشمهایت
حالم گرفته از این سه شنبه های مجهول این وسط هفته ها کاش نبودند … دلم پنج شنبه می خواهد که تو را از رفتن هایت کنار بکشم با هم قرار بگذاریم در خیابانی، کافه …
بیشتر بخوانید...