او شیشه ی عمرم شد و من دیو بد انجام | دکتر زندگی

او شیشه ی عمرم شد و من دیو بد انجام

آرامش دریا به تب و تاب درآمد
وقتی پری ِ کوچکم از آب درآمد

پیراهنی از پولک و پروانه به تن کرد
تر کرد لبش را؛ گل عنّاب درآمد

از خوشه ی پروین گل ِ سر بست به گیسو
تاریک شد آهسته و مهتاب درآمد

از قوس قَزَح* سُرسُره ای ساخت و آن گاه
از ماهِ درخشنده یکی تاب درآمد

بر صندلی ِ راحتی ِ ماه که لم داد
منظومه ی شمسی به تب و تاب درآمد

**

ماهی شد و مُستَغرِق* دریای فنا گشت!
پاسخ شد و از پرسش ِ قلّاب درآمد

باد آمد و کشکول به کف هو زد و چرخید
درویش شد از گوشه ی محراب درآمد

از ابر یکی خِرقه ی پشمینه به بَر کرد
پیری شد و در حلقه ی اصحاب درآمد

او شیشه ی عمرم شد و من دیو بد انجام
تا راه به او یافتم، از خواب درآمد

**

چون حلقه به روی همگان بسته ام آغوش
شاید شبی آن گوهر نایاب درآمد

علیرضا بدیع

پانویس:

قوس قزح: رنگین کمان

مُستَغرِق: غرق، غوطه ور شده

درباره‌ی علیرضا بدیع

علیرضا بدیع
شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و مجری تلویزیون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *