خوب می دانم زمانی که آمدم مادر شعر می بافت و پدر موهای مادر را چه زود دیر شد مادر شاعر شد پدر دیوانه و من بی روح ترین راوی تاریخ خارهای روسری گلدار مادربزرگ …
بیشتر بخوانید...بگذار جاذبه تصمیم نگیرد
فکر می کنی بعد مرگ من و تو چه می شود؟ کسی دردش نمی گیرد مرگ فاتحانه بالای سر ما خواهد ایستاد وقتی قرار دارد فردا شب از ارتفاعی خودش را در ما پرت کند …
بیشتر بخوانید...انگار من شعری باشم در یک روزنامه
یک بار هوس کردم مرا سر و ته بخوانی انگار من شعری باشم در یک روزنامه و تو آن زنی که می خواهی کبودیِ چشم هایت را با روزنامه قایم کنی کامل تر از این …
بیشتر بخوانید...مرگِ تدریجی یک زن
به این فکر می کنم چگونه است که حقوق بشر ربطی به احساسات زنانه ام ندارد! و هيچ روزنامه ای مرگ تدريجي يک زن را تيتر نمي کند! کجاي اين انصاف است وقتي شعر هايم آنقدر سپيد مي شوند که حرير …
بیشتر بخوانید...