این ترانه قسمتش گذشتنه این ترانه آخر خوشی نداشت واژه های لعنتیی سـوخته سرنوشتِ این ترانه هم شدن مثل ِ این که من پُر از جهنمم شعرم و فرشته ها نمی بـرن رفتم از خدای …
بیشتر بخوانید...پنهان تر از همیشه
در پشت آرواره ی درد زمان ِ قصه ی من فرا می رسد وقتی که انتهای همه ی انتظارها تو نشسته ای با کفش هایی که خستگی را پشت خزان هزار درد فریاد می کشد …
بیشتر بخوانید...مهربان ترین آدم زندگی ِ من
ما را نمی خواستند، ما آمدیم. ما را نمی خواهند، ما هستیم. ما هستیم و بودنمان به هیچ کجای دنیا برنخورده است. حالا زمان زیادی از ورودمان به اینجا گذشته است. آدم های زیادی آمده اند و …
بیشتر بخوانید...روایتی از قابِ عکس ها
کدام قاب عکس توان گفتن قصه ای جدید را دارد؟ قصه ها تکراری است و تکراری تر از قصه ها، آدم ها هستند. همه ی مان دنبال تغییر کردن هستیم و باز هم قصه هایمان …
بیشتر بخوانید...قصه ی ناتمام
من می ترسم ، می ترسم یک روز صدای مهیبی از آسمان بیاید. یا زمین شکاف بردارد. می ترسم یک اتفاق خارق العاده همه چیز را ببلعد. قبل ترها آنقدر ترسو نبودم ، از وقتی از همه …
بیشتر بخوانید...آخرین نگاه
خیالت آنقدر با من بیگانه شده است که دیگر در رویایم نیز دستانت را نمی گیرم، حالا مدت هاست که مهمان خواب های من هم نمی شوی، روزگارم تلخ شده است، روزگارم را دوست ندارم. آخرین ها خاطرم را درد …
بیشتر بخوانید...رسم شادی کن تو بر پا
زندگی را دوست دارم زندگی فرصت خوبی ست روز و شب نیکی نمودن شکر درگاه الهی ست من در این فرصت زیبا مهربانی پیشه کردم سرزمین های دلم را با محبت نقش کردم با تو …
بیشتر بخوانید...از غم ها رها باش و بخند
خنده بر هر درد بی درمان دوا باشد بخند خنده رو از دکتر و دارو سوا باشد بخند بی سبب دنبال کج خلقی نباش و خنده کن آدم خـوش خنـده از غم ها رهـا باشد …
بیشتر بخوانید...