قصه ی ناتمام | دکتر زندگی

قصه ی ناتمام

من می ترسم ، می ترسم یک روز صدای مهیبی از آسمان بیاید. یا زمین شکاف بردارد.

می ترسم یک اتفاق خارق العاده همه چیز را ببلعد.

قبل ترها آنقدر ترسو نبودم ، از وقتی از همه چیز ترسیدم که عاشق شدن را یاد گرفتم ، دوست داشتن را… دوست داشته شدن را.

می ترسم یک روزی ، یک جایی ، یک جوری تمام شویم اما قصه ی مان ناتمام بماند.

ارغوان بشیری

درباره‌ی ارغوان بشیری

ارغوان بشیری
شاعر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *