من می ترسم ، می ترسم یک روز صدای مهیبی از آسمان بیاید. یا زمین شکاف بردارد.
می ترسم یک اتفاق خارق العاده همه چیز را ببلعد.
قبل ترها آنقدر ترسو نبودم ، از وقتی از همه چیز ترسیدم که عاشق شدن را یاد گرفتم ، دوست داشتن را… دوست داشته شدن را.
می ترسم یک روزی ، یک جایی ، یک جوری تمام شویم اما قصه ی مان ناتمام بماند.
ارغوان بشیری