مرثیه هایِ بی پایان | دکتر زندگی

مرثیه هایِ بی پایان

همیشه باید از سکوت زن ها ترسید. وقتی دیدی به نوع لباس پوشیدنت گیر نمی دهد. کاری به موهای ژولیده ات ندارد. اینکه ده بار بیاید پشت خطت و عین خیالش نباشد. اینکه وقتی کنارت باشد ولی حرفی برای گفتن نداشته باشد.

اینکه هر بار نگاهی به آسمان می کند و آهی می کشد. اینکه دیگر آن پیراهنِ صورتی اش را نمی پوشد. دلش برای آغوشت تنگ نمی شود… بترس. اینجا عشق مرده است و لابه لای روز مرگی ها جان می کَند.

بترس که این زن امید را به صلابه کشیده است. دلش مملو از مرثیه هایِ بی پایان است. مخفیانه با پشت دست اشکش را پاک می کند و خونِ جگرهایش را سر ِ سبزی ها خالی می کند.

این زن نمرده ، دلش زنده به گور شده است.

نگار سپهری

درباره‌ی نگار سپهری

نگار سپهری
شاعر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *