حالا تو را یک جور دیگر دوست دارم - دکتر زندگی

حالا تو را یک جور دیگر دوست دارم

بالاخره روزی می رسد که همه ی عقاید آدم ها عوض می شود. حالا آن روز یا خیلی دیر است یا خیلی خیلی دیر است. هر چه که هست به موقع نیست. مثلا آدم ها یک روزی می فهمند که نباید هی برای همه چیز به خودشان سخت بگیرند. یک روزی می فهمند که برای آدم های نامهربان دلتنگ نشوند.

آدم ها از یک جایی به بعد تصمیم می گیرند از داشته هایشان لذت ببرند. کسانی را که دوستشان دارند دوست بدارند. به همه لبخند بزنند و به این امید داشته باشند که آدم های بدطینت روزی درست شوند. باشد که این امید واهی ست. باشد که سرشت آدم ها عوض نمی شود.

آدم ها یک روزی به این نتیجه می رسند که اگر روزی مثلا از طعمی خوششان نیامد. از نگاهی خوششان نیامد. از طولانی شدن راهی خوششان نیامد… صبر کنند، جبهه نگیرند، سخت ترش نکنند سخت هارا…

مثلا یک لیوان ذرت مکزیکی بدطعم همیشه آدم ها را نمی کشد که… آدم ها یک روزی قدر داشته هایشان را می فهمند و تصمیم می گیرند که از زندگی شان لذت ببرند.

آن روز به نتیجه می رسند که دوست هایشان را نرنجانند آن ها را همیشه در کنار خودشان نگه دارند. شاد باشند، شاد بپوشند، برقصند، آواز بخوانند، دلی را نشکنند، پشت سر کسی حرف نزنند، بد نخواهند، دل نسوزانند، آتش بیار هیچ معرکه ای نشوند. آن روز شاید دیر نباشد اما قطعا به موقع هم نیست.

عقاید من هم عوض می شود و می شود تا می رسم به تو… بعد از همه ی این دگرگونی ها حالا تو را یک جور دیگر دوست دارم، عاقلانه تر… بی نهایت تر… رویایی تر… حالا برای تو یِ دست نیافتنی دلگیر هم نیستم. بزرگانه تر دوست ترت دارم. از دور دوستت دارم، بی هیچ ردی، بی هیچ نشانی…

حالا تنها از دور دوستت دارم

ارغوان بشیری

درباره‌ی ارغوان بشیری

ارغوان بشیری
شاعر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قالب صحیفه. لایسنس فعال نشده است، برای فعال کردن لایسنس به صفحه تنظیمات پوسته بروید.