ملانصرالدین، الاغ چموش و ناآرامی داشت که روزی آنقدر وی را اذیت کرد که افسارش را گرفت و به بازار برد تا او را بفروشد. در بین راه به هر دوست که میرسید شروع به درددل و شکایت از الاغ میکرد.
یکی از دوستانش گفت: «با این شرایط بعید میدانم مشتری برای این الاغ جفتکانداز پیدا شود.»
ملا گفت: «اگر نتوانم الاغم را بفروشم حداقل مردم خواهند دانست من چهها از دست این حیوان وامانده میکشم!»
نکته: قانون جذب میگوید باید بر آنچه میخواهیم تمرکز کنیم نه آنچه نمیخواهیم. ظاهر این دستورالعمل ساده، اما عمل به آن مشکل است. چرا؟ چون نمیدانیم چه زمانی در حال ِ تمرکز کردن بر آن چیزهایی هستيم که نمیخواهیم:
- زمانی که در حال شکایت از شرایط آزاردهنده هستیم، در واقع داریم روی آنچه نمیخواهیم تمرکز میکنیم.
- وقتی در حال انتقاد از رفتار نامطلوب کسی هستیم، در حقیقت در حال تمرکز بر آنچه نمیخواهیم هستیم.
- وقتی زبان به شِکوه گشودهایم، آنچه را نمیخواهیم به کائنات اعلام میکنیم.
- وقتی در حال درددل با کسی هستیم، در حال فرستادن ارتعاشات منفی به کائنات هستیم چون داریم ناخواستههایمان را برمیشماریم.
هرگونه شِکوه و شکایت و انتقاد یعنی تمرکز بر آنچه نمیخواهیم؛ یعنی جذب ناخواستهها.
از امروز تصمیم بگیرید مچ خود را هنگام گله و نالهگذاری بگیرید و از نقش خود بهعنوان یک قربانی دست بکشید. اینگونه از جریان غرغر و شکایت در گفتوگوهای روزانهتان در تعامل با دیگران کاسته میشود و باعث میشود با قرار گرفتن روی موج ارتعاشات مثبت، شرایط آزاردهنده و نامطلوب از زندگیتان رخت بربندد. این قانون هستی است؛ تغییر در درون شما دنیای بیرونتان را تغییر میدهد.
سعید گل محمدی